آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 287 admin
در بغداد 0 181 admin
نوکاپ 0 193 admin

آموزش رایگان داستان نویسی برای کودکان 8 تا 12 سال

 

برای اطلاعات بیشتر به آیدی تلگرام @nikonab    مراجعه کنید ......

 



[ یکشنبه 16 شهریور 1399 ] [ 6:19 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

جاهای دیدنی همدان

ما هفته اول در مهرماه به همدان رفتیم.

خوشبختانه هوا سرد نبود. شبهاش یک کم سرد بود که با پتو و لباس گرم حل می شد.

روزهام که هواش خوب بود و با لباس معمول تابستان میرفتیم بیرون.

توی همدان اسنپ فعال بود. خیلی ارزانتر از تهران. تمام مسافتها را اسنپ سوار شدیم. مسافتهام کوتاه و به چشم به هم زدنی می رسیدیم سر شهر و ته شهر.

خوب اولین جایی که خودشان معرفی کردن تپه های هگمتانه یادگار مادها پدربزرگ کوروش بود که رفتیم ...

سرزمین وسیعی که  هنوز تمام قسمتهاش حفاری نکرده بودن و هنوز در زیر زمین مدفون بود و یکی دو تا جا رو هم که کنده بودن، بعضی از از اشیای آنرا شامل کاسه کوزه  در  یک موزه  معمولی گذاشته بودن برای دیدن و یک موزه هم مخصوص سنگهای باستانی بود که پیدا کرده بودن. سنگ نوشته ها بیشتر جالب بود تا کوزه هایی که تقریبن تمام نقاط کردشگری ایران وجود دارد.

دو تا کلیسا هم انتهای محوطه بود که دیدنشان خالی از لطف نبود و خوشبختانه درشان باز بود و می شد رفت توی انرا دید و عکس انداخت. کل مجموعه بلیطش یکی بود.  

سوغات این شهر حلوا زرده و حلوا سفید و کماچ و یکی دوتای دیگه هم بود که اسمش یادم نیست الان.  حلواش خوشمزه بود و مقوی و شیرین. که ما از میدان امام زاده عبدالله خریدیم.

یکی از میدانهای تاریخی و قدیمی مهم همدان میدان امام هست که ماشینهای توریستی گذاشتن از هگمتانه تا میدان امام رایگان سوار می کردن و میبردن. 

شبیه ون های بی پنجره هست. در نزدیکی میدان امام بازار سنتی همدان قرار دارد که هر چی که بخواهید می توانید آنچا بخرید. بازارش هم خوشبختانه دسته بندی شده و منظم هست. مثل بازار سبزیجات و سیفی جات. بازار عطارها و غیره. تو بازار کلی چیزهای تازه خوشمزه و محلی وجود دارد. مثل نواع ترشی،عسل، خرما، موسیر تازه ،سیرتازه همدان.  حتمن برید ببینید.

 قلعه علویان که در نزدیکی میدان امام زاده عبدالله بود. فقط یادتان باشد ساعت بازدید از امکان تاریخی همدان طبق ساعت کار میراث فرهنگی هست و اگر دیر بروید می بندند و راه نمیدهند. تا ساعت 6 بعدازظهر بیشتر باز نیستن. غیر از آرامگاه بو علی و آرامگاه بابا طاهر که تا 7 بازند.

آرامگاه ابوعلی سینا برعکس انتطار آرامگاه کوچکی بود با پله های بسیار ...

بعد از آنجا به آرامگاه باباطاره رفتیم که پارک بزرگی هست و خنک با درختان زیاد و برای استراحت مناسب هست. داخل خود آرامگاه هم خیلی باصفاست.

یکی از پارکهای مشهور شهر پارک باغ ایرانی است که ما رفتیم توقع آب نما داشتیم که خاموش بود. از نطر من پارک معمولی بود. اگر نمیدیم چیزی را از دست نمیدادیم. جز هوای خوب و درختان کهن سال و گردوهای تازه رسیده که بعضی داشتن می خردن و وسایل بازی کودکان که کم بود وشهربازی کوچکی که تعطیل بود.

سفره خانه و موزه و حمام قلعه همدان یکی از جاهای دیدنی هست که البته فقط وقت غذا خوردن باز است. ما بین روز بروید درش بسته است و راه نمی دهند.

در نزدیکی ان برج قربان قرار دارد که بهتر است قبل از ساعت 5 آنجا باشید چون زود تعطیل می کنند.

در همان نزدیکی بقغع تاریخی استر و مردخای هست که مربوط به زمان خشایار شاه هست که توصیه می کنم حتمن برید ببینید. چون خیلی شگفت انگیز است در سنگی مال 2500 سال پیش...

قبرهای تاریخی مربوط به 2500 سال پیش مروبط به همسر خشایار شاه و عمویش که وزیر او بوده و هر دو را به جرم خیانت به شاه کشته اند. البته اینجا برای یهودیان یک زیارتگاه محسوب می شوند . نزر می کنند و برایشان نزورات میاورند جزو یکی از زیارتگاههای دنیا است. البته روی قبرهای انها جعبه های چوبی به قول گفته هایشان نزر کرده اند درست کرده اند و کا گذاشته اند و ر آنعا پر از پارچه های سنتی دستوز همدان است که جزو صنایع دستی مخصوص همدان به شمار می روند. که می گفتند آنها هم نزری هستند.خود قبرها پیدا نیستند . ساختمان بقعه هم در سالهای مختلف در طول این 2500 سال بارها بازسازی شده و اکنون گنبدی شکل و از لحاظ معماری شبیه دوران اسلامی و دوران مغولها هستند. شامل دو تا اتاق تو در تو برای زیارت و عبادت و دعا خواندن است. ده اصل تورات را به فارسی به دیوار آویزان کرده اند.

یکی دیگر از یادگار مادها در همدان شیر سنگی در میدان شیر سنگی هست یک مجسمه شیر که سنگ تراشی شده و امروزه در وسط مسدا قرار دارد و از آن دوران باقی مانده. اینکه باقی مانده قلعه یا قصری هست نمیدانم و یا اینکه در چه زمانی تخریب و به شهر فعلی تبدیل شده.

از جاهای دیگر داخل شهر همدان حمام حاج تراب و موزه تاریخ طبیعی است که میتوانید آنها را هم ببینید .

اما خارج از شهر مجموعه گنجنامه هست. که آنجا آبشار و رود دارد. تله کابین شهربازی رستوران ورزشهای هیجان انگیز مانند سورتمه سواری جامپینگ و غیره هست که البته آن موقع که ما رفتیم تعطیل بودند. غار آکواریوم هست که یک غار دست ساز هست با آکویاریومهای فراوان از انواع ماهی ها...... آنجا خودش یک روز وقت لازم دارد تا با آرامش بتوانید تفریح کنید.  البته اگر تمام قسمتهای آنجا باز باشد. دو تا سنگ نوشته هم مربوط به زمان هخامنشیان دارد که مربوط به خشایار شاه و پسرش است. چون منطقه کوهستانی هست و البته پله هم زیاد دارد باید زمان زیادی را برای دین آنجا بگذارید.

می گفتند انجا به خاطر نورپردازی هایی که دارد در شب زیباتر است و بیشتر مناسب تفریح است .. اما به خاطر محیط کوهستانی که داشت ما ترجیح دادیم روز برویم....

غار علی صدر هم که یک غار بسیار بزرگ با محوطه وسیعی شامل پارک و انواع رستورانها و استراحتگاهها است. برای اینجا هم حتمن یک روز کامل وقت بزارید چون خود تو صف ایستادن و بلیط خریدن کلی از وقت  آدم را می گیرد . دوباره باید بعد از خرید بلیط تو صف ظویلی بایستید تا بتوانید وارد راهروی غارها شوید و از آنجا باز باید تو صف عریض و ظویلی بشوید تا 4 تا 4 تا نوبتتان بشود بتوانید سوار قایق ها شوید.

دیدن صنایع دستی که برای فروش در خود محیط خارجی غار گذاشتن و بازی بچه ها و غذا خوردن را هم که اصلن نمی شود حذف کرد.  چون داخل غار  بسیار وسیع هست و خسته کننده کلی قایق سواری دارد و پیاده روی داخل غار... داخل غار پله های زیادی دارد که اگر بیمار یا پیر با خودتان دارید بهتر است داخل غار نشود هوای مرطوب پیاده روی زیاد قایق سواری زیاد پله نوردی زیاد همه خسته تان می کند. و البته ابتدای ورود بهتان می گویند که خوراکی با خودتان نبرید تا محیط طبیعت آلوده نشود.



[ شنبه 21 دی 1398 ] [ 18:22 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (1) ]

عشق مجازی قسمت دوم

وبلاگ بازیگرا و ادمهای سرشناس و نویسندگان و کسانیکه دستی در قلم داشتند را از تو گوگل سرچ کردم. دنبال کسایی می گشتم که دستی در نوشتن داشتند. میخواستم نوشتنم را به این صورت قوی کنم و از نحوه نوشتن آنها به نوعی یاد بگیرم. وبلاگ بهاره رهنما، فرزاد حسنی،  سروش صحت، رضا رشیدپور و علیخانی ....

سه نفر اولی که اسم بردم تو مجلات و روزنامه برای خودشان ستون داشتند و می نوشتند. بهاره رهنما تو وبلاگش خیلی دلی و احساسی می نوشت. نوشته هاش منو جذب می کرد اما هیچ کدوم از نوشته هاش نقطه ویرگول و علایم نگارشی نداشت. اما برای اینکه ادم یاد بگیره که راحت احساسش و حرف دلش  رو روی کاغذ بیاره،  روی صفحه پیاده کنه خوب بود.

سروش صحت هم خیلی روون و ساده می نوشت هنوزم همونطور روون و ساده می نویسه .اما اونم قوانین نگارشی رو رعایت نمی کرد. اکثرن  هم هرجفتشون مطالبی رو که چاپ می کردن، توی وبلاگشون میزاشتن. اسم وبلاگ بهاره رهنما ماه هفت شب بود. فرزاد حسنی تو وبلاگش شعراش گذاشته بود. شعرهای خوبی بود. اما نوشته هاش خیلی چنگی به دل نمیزد.

توی نطراتشون رفتم و حرفهای مردم رو  خوندم. فرزاد حسنی جواب بعضی از دخترها رو داده بود و سربه سر بعضیاشون گذاشته بود و با شوخی جوابشون رو داده بود.

 اما توی نظرات سروش و بهاره معمولی بودن. تعریفها و تمجیدها و دفاع و همزبانی و همدلی مردم با اونها...

اون موقع ها احسان علیخانی تو رادیو برنامه داشت. تمام دخترهایی که جزو پیام دهنده های ثابت برنامش بودن همونها هم تو وبلاگش جزو نظردهندگان ثابتش بودن و همونهام وبلاگ هوادار احسان علیخانی زده بودند. اسمشون رو تو اون مدت که برنامشو گوش میدادم حفظ شده بودم.  گاهی که وقت نمیشد پیام همه رو بخونه اسامی همه رو میخوند و ازشون تشکرمی کرد. که البته طبیعی بود....یکی از خشکلای روزگار بود و دخترهای زیادی طرفدارش بودند و توی وبلاگاشون تعریف و تمجید و قربان صدقه اش رفته بودند.....

به وبلاگ رضا رشید پور رفتم. اون میون دیگرون تنها کسی بود که حرفهاش سیاسی بود. ولی علایم نگارشی و رنگ ها رو رعایت کرده بود. با وجود اینکه سیاسی می نوشت مربوط به همون دوره یعنی احمدینژاد اما نوشته هاش به دلم نشست. به نطرم حرفهاش حق میومد. تو نطراتش رو نگاه کردم. دیدم برخلاف فرزاد حسنی یا علیخانی که نظردهنده گانشون که همه دختر بودن این یکی زن و مرد و دختر و پسر همه نظر نوشته بودن. البته جواب هیچ کسم نداده بود.

بالای وبلاگش عکس خودش رو گذاشته بود که دستانش ررو در هم گره کرده بود و زیر چونه اش تکیه داده بود و کت شلوار مشکی تنش بود. و بالای وبلاگش هم نوشته بود عاشق رسانه....


اون موقع ها زمانی بود که برنامه شب شیشه ای اگر اسم برنامش درست یادم باشه تعطیل شده بود...

چون دوتا شیشه ای پشت هم ساخته بود . شب شیشه ای و مثلث شیشه ای که یکیشون نیمه کاره قطع شد  و خودش هم ممنوع التصویر شده بود.

 من یکی دو تا قسمت برنامش رو اون موقع بیشتر ندیده بودم. چون قدرتمندان مملکت رو میاورد، روی یک صندلی روبه روی خودش میشوند و باهاشون حرف میزد و سوال ازشون می کرد. منم خوشم نیومده بود. با خودم گفته بودم مگر این با خودش فکر کرده کیه که این مقامات رو بازخواست می کنه قاضیه؟  بازپرسه.؟ ... خیلی زود هم برنامه رو تعطیل کردن اما تو همون مدتی که پخش شده بود،  خیلی از مردم طرفدار برنامش شده بودن... یکی از مصاحبه هایی که با مجلات کرده بود رو ازتو نت خوندم که گفته بود که مثل مسلسل حرف می زنه و موج سواری روی احساس مردم می کننه...

(نقل به مضمون.. دقیق جملشو یادم نمیاد)

 

از میان نوشته هاش یه جور غم و اندوه موج میزد.....به نظرم اومد غمگینه .. فکر کردم  شاید بیشتر از شرایط موجود که داره غمگین باشه......یا شاید برای اینکه ممنوع التصویره...

از نت خونده بودم که مدیریت یک مجله یا مدیر مسئولیش رو قبول کرده  که توی اون هم بازیگرا و هنرمندا رو دعوت می کرد و باهاشون مصاحبه می کرد....

اما دووم نیورد ومجله خیلی زود د جمع شده شد. فرزادم تو وبلاگ خودش براش نوشته بود که قبلش بهش گفته بوده که بهتره اون مجله رو قبول نکنه... چون هیچ تجربه ای تو یاین زمینه نداره و تا حالا برای مجله ای کار نکرده و قلم نزده....

 

به مرور نوشته های وبلاگش پاگیرم کرد. شدم مشتری وبلاگش... هر روز سری میزدم و اگر پست جدیدی  نزاشته بود ،نظرات مردم رو میخوندم و گاهی هم جواب نظرات مردم رو میدادم. بعضی موافق و بعضی مخالف حرفهاش بودن. همه جور قشر ادمی بود. بعضی هم مثل من جواب  همدیگر میدادن و در مورد پستش با هم بحث می کردن. به مرور عاشق نوشته هاش شدم...

یک روز دیدم عکس زن محجبه ای با روسری کیپ گذاشته بود و از حجاب تعریف و تمجید کرده بود. خیلی هام تو نظرات با این حرفش مخالفت کرده بودند... من با خودم گفتم یعنی این عکسی که الان گذاشته شبیه زن خودشه؟ یعنی الان حجاب زن خودشم همین شکلیه که عکس اینطوری گذاشته و اینطوری از حجاب تمجید کرده یا مانند اکثر بازیگرا که زنها بی حجابن و در میان خودشان و مراسم خانوادگی و جشنهایشان زنها نیمه برهنه حاظر می شوند، زن اونم همینطوریه؟... جواب سوالم برام واضح بود.. قطعن زن اونم مانند همه بازیگرای دیگه بی حجابه......

 

یا زنش مثل ترکها که پای زنهاشون لخته یا یک جوراب رنگ پا می پوشن و روسری سرشونه میره جشن. اما بازم جوابم همون بود که حتمن زن خودشم بی حجاب شرکت میکنه.....

حتی اگر اعتقاد واقعی خودشم به حجاب این باشه که گذاشته ، قطعن بازم زن خودش تو مراسمشون میان مردهای دیگر بی حجاب حاظر میشه.....

تو یکی از پستهاش راجع به نهادهای موازی در دستگاه ها حرف زده بود...

به مرور عاشق نوشته هاش شدم.... هر روزم که به وبلاگش بیشتر سر می زدم بیشتر عاشق نوشته هاش و حرفهاش می شدم ... فکر می کردم اعتقاد واقعی خودش همینه که می نویسه.....

 

اون موقع ها رادیو زیاد گوش می کردم. به خصوص رادیو تهران که بیشتر روی اون موج بودم. تو سایت رادیو تهران داستانهای کوتاه می نوشتم و می فرستادم. اونها خودشون هفته ای یکبار یک موضوع میدادن و داستان می فرستادیم و از میون داستانها هر کدوم که بهتر بود روی سایت رادیو تهران می زاشتن. چندین بار داستان منو گذاشتن و ادرس وبلاگم را هم پایین داستانم میزاشتن..... کلی ذوق می کردم.

یک وبلاگ داشتم که مطالبی رو که برای مجلات و یا سایتهای مختلف می فرستادم، اگر چاپ میشد میزاشتم تو وبلاگم.. تو وبلاگم خاطره ، حرف دل، دست نوشته و حرفهامو می نوشتم....

همینطورم با وبلاگم تو مسابقه های مختلف شرکت می کردم.. مانند مسابقات مقاله نویسی داستان نویسی... به مرور آمار بازدید وبلاگم خیلی بالا رفته بود ...چون هر بار که برنده میشدم تو مسابقات اسم وبلاگم تو صفحه آنها قرار می گرفت، همه آنهایی که بودند و شرکت کرده بودند تو مسابقه، میامدند و مطالب من را می خواندند. همینطور وبلاگم به خاطر مسابقه مقاله نویسی که در مجله موفقیت شرکت کرده بودم و برنده شدم،  مطلبم به همراه اسم وبلاگم توی مجله چاپ شده بود....

آمار بازدیدم روز به روز داشت زیادتر می شد...

همینطور توی قسمت نطرات رشیدپور هم هر بار که نظر می نوشتم ،ادرس وبلاگم رو هم می نوشتم .هم تبلیغ آدرس وبلاگم بشه.... چون اون موقع ها یکی از راههای تبلیغ وبلاگها همین بود که ادرس وبلاگ رو توی نظرات وبلاگهای پر بازدید می نوشتند تا بیایند و ببینند..

و هم اینکه خود رشید پرو رو هم بکشونم تو وبلاگم به خود اون هم ادرس داده باشم..

اگر چه حتی یکی از نظراتی هم که نوشتم عاشقانه یا خارج از عرف نبود..... فقط و فقط درباره خود مطلبی بود که گذاشته بود . نظر خودمو مثل همه آنهای دیگر می نوشتم.....

ادامه دارد........



[ شنبه 21 دی 1398 ] [ 17:30 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

یک عشق مجازی

روی ویرانه های خاطراتم راه میروم
اجرها را بلند میکنم از زیرشان کاغذهای سوخته بعضی مچاله و یا پاره را بیرون میکشم تویش را میخوانم و مابقیش را به یاد  میاورم
گاهی  داغ دلی به سراغم میاید از یک عشق فروریخته
اما باز به خودم میگویم وقتی از کسی برای خودت کس دیگری میسازی یا او از خوش برایت کس دیگری میسازد که خقیقت ندارد مثل لانه عنکبوتی میماند که حتمن روزی فرو ریخته میشود.......
جاء الحق زهق الباطل
عین حقیقته.... وقتی با حقیقت روزی روبه رو بشی و از نزدیک ببینیش
انچه که از باطل برات ساخته شده نابود میشه فرو میریزه
و حقیقت ماپرجاست و پیروزه ......

 

من یه سالی عاشق شدم ....

البته همیشه عاشق بودم.. هر وقت یکی تموم میشد یکی دیگه و همیشه هم خوب تموم میشد.... یک تمام شدن مسالمت آمیز خوب ... که هیچ کس از هم نمی پاشید.....

فکر می کردم همیشه راهشو بلدم.. راه خوب تمام کردن . راه درست رفتن و نخواستن  کسیو و راه  درست ترک کسی که به هم نریزه یا اینکه کسی منو نخواد و به هم نریزم رو بلدم....

اما این یکی اینطور نشد...

 


همیشه میدونستم عشق چقدر میتونه خطرناک باشه اگر مواظب نباشی.. دیگه خوب نخواهد بود دیگه به ادم ارامش شادی نخواهد داد دیگه تاثیر مثبت تو زندگی نخواهد داشت برعکس میتونه خیلی ویرانگر و کشنده باشه اگر بلدش نباشی.... اگر نتونی اندازه رابطه شکل و نوع رابطه رو درست تعین نکنی دیگه نه بهت خوش می گذره و تموم کردن راحتی خواهی داشت...

دیده بودم این همه ادمی که مجنون میشن بعد از ترک ... این همه ادمی که خود کشی می کنن به خاطر عشق..

خداروشکر همیشه هم ادمهای خوبی بهم برمیخوردن و حال خوب عشق رو داشتم .......

اما این یکی فرق داشت این از  اون عشقهایی بود که خودم از اگر کسیو میدیم که اینطوریه برام عجیب بود و نامفهوم.

همیشه هم میگفتم چرا مردم عاشق بازیگرا میشن مگه قحطیه مرده ...

یا وقتی عکس گلزارو میدیم روی دیوار اتاق کسی برام تعجب آور  بود هنوزم برام عجیبه بازم ....

نمیدونم چرا بازم بعد از این  تجربه ، هنوزم برام عجیبه که چرا ؟ چطور میشه یه بازیگرو دوست داشت.....

برم سر اصل خاطره.........

 

ادامه دارد...........

 



[ شنبه 21 دی 1398 ] [ 17:12 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

دزفول


 

دزفول هم مثل اهواز شب های با نشاط و زیبایی دارد....

به خصوص در کنار رود...

 اما اهواز به دلیل بزرگی شهر تعداد پلهای زیبا با نور پردازی های زیبا در کنار کارون با نشاط تر و با امکانات تفریحی بیشتری است.

در دزفول ما  سه شب ماندیم

خود رود دز در دزفول یکی از جاهای تفریحی این شهر هست پارک ساحلی همراه با پلاژها

در کنار این رود کت هایی وجود دارد که مربوط به زمانهای قدیم است که مردم در فصل گرما به کنار رود در این کتها پناه میبردند که هوا خنک باشد

همچنین در قسمتی از این رود خرابه هایی وجود دارد که میگویند مربوط به آسیابهایی در زمان قدیم بوده است مربوط به دوره ساسانیان

و قسمتی از این رود هم مربوط به پل قدیمی بوده است

در روی این رود یک پل شناور وجود دارد که روی خود آب ساخته شده است و ماشین رو است که از روی این پل رد شدن خودش جذابیت خاصی دارد

به اندازه کافی رستوران های خوب و شمهرو زنجیره ای با غذاهای خوب در دزفول وجود دارد مانند اهواز و از این لحاظ کمبودی ندارد در خورشتاشون تمبر هندی می کنند که خوشمزه میشه...

در کنار این رود در جاهای مختلف قایق برای تفریح است

یکی از جاهای دیدنی دزفول که برای من جذاب بود آرامگاه پیر رودبند بود که دقیقن  بر لبه پرتگاه ساخته شده است به نظر میرسد که قسمتی از آن که بر لبه رود است را زمانی تخریب کرده اند چون جای محرابهایی روی دیوارهای  طرف رود  وجود دارد.....

از پشت این امام زاده تا تا لب رود پله های پیچ در پیچ با سراشیبی نسبتن تندی دارد.

یکی از جاهای دیگر حمام کرناسیون است که مربوط به قاجار میباشد و اکنون موزه مردم شناسی است

اما بازار قدیم این شهر اگر قصد خرید دارید حتن بروید

اما از جاهای دیگر

و خانه سوزنگر و خانه تیزنو نیز وجود دارد

مسجد جامع

بافت قدیمی شهر دزفول

مسجد لب خندق

بقعه سید محمود

آرامگاه پیرسبز قبا

حمام شاه رکن الدین

و خارج از شهر آبشار شوی

آرامگاه یعقوب لیث صفاری

شهر گندی شاپور

تپه چغامیش

سد دز

منظقه گردشگری شهیون

 



[ چهارشنبه 15 فروردین 1397 ] [ 0:15 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]