آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 286 admin
در بغداد 0 180 admin
نوکاپ 0 191 admin

سفر۶

بعضی از شهرها رو فقط باید تو روز گشت به محض اینکه افتابش از لب بوم میره با خودش زیبایی های شهرو میبره انگار تموم میشه 
جاده های تنگ و باریک 
توی کوه و دشت توی بیابون 
یا اثار باستانی و تاریخی بیشتر شبیه فیلمهای خانه ارواح میشن 
بعضی از شهرها رو برعکس، ماه که بیرون میاد و خورشید میگه بای بای باید زد بیرون و رفت دید 
صدای امواج جذاب رو شنید انعکاس نور روی اب رو دید تازه تو شبه که مردمش پر جنب و خروش میشن... 
دریای بوشهر ارام و سبزه ... نه سبزه لجنی سبز کم رنگ بهاری 
پریسا جلوی دریا بادبادک هوا میکنه من حلوی کممر نشستمو مینویسم...
بعضی روستاها هستن که روستان اما خونه های شیک ادم خوش پوش و ثروتمندی دارن 
بعضی روستاها هستن که ثروتمندن اما با تمبون و پای برهنه یه لچک به سر میرن بیرون 
بعضی روستاها هستن که پای برهنه و با تمبون میرن بیرون اما به کولر ندارن برای خنک شدن  یا هر چند وعده یه بار گوشت میخورن 
بعضی روستاها هستن که هر روزگوشت میخورن اما میوه و غلات کم دارن و بهشون میگن فقیر 
بعضی روستاها هستن که پابرهنه میرن بیرون اما در حال سازو ودهل و رقص و شادی کردنن
اواز میخونن و همیشه عاشقن 
اما بعضی روستاها هستن که با شلوار مرتب میرن بیرون اما  غصه دارن و ناراضی... 
یکی دست فروشی میکنه از کودکی ولی اخر که به پشت سرش نگاه میکنه به خودش افتخار میکنه و راضیه از خودش از زندگیش و لبخند میزنه
اما یکی از بچگی دست فروشی میکنه تو سن بالا یه کوه خاطره بد احساس ناراضیتی و عصبانیت از دیگرانو با خودش حمل میکنه 
 این ماییم، ما و اقلیم ما که تعیین میکنه به خودمون بگیم ثروتمند پرتلاش یا بدبخت فقیر و 
شاد باشیم یا غمگین....
 
این شهرم یکی از شهرهای غمگینه برعکس بندرعباس... 
نمیدونم جرا اما حدس میزنم از بی امکاناتیش باشه اینجا اینقدر امکان سرمایه گذاری و ایجاد جاذبه های گردشگری داره... ولی هیچ خبری نیست ... 
اب هم نیست برای خوردن ابی که یه وجب روغن روشه و گل داره ... .برای اب اشامیدنی اب دریا رو شیرین میکنن اینکارو تو خیلی جزیره هام میکنن 
به جاش یه عسلویه داره که از دور انگار یه شهر پرنوره که چراغاش از دور روشنه
راست میگن همه نباید ازدواج کنن همه نباید بچه داشته باشن ادمیکه همیشه فکرش مشغول خودشه یا سرگرمی های متعدد کاری داره و جایی برای یه انسان دیگه تو زندگیش نداره نباید که یه فرد جدید رو وارد زندگیش کنه اونم اسیر خودش کنه ... که بعدن هم خودش اذیت بشه یا اون طرف از کمبود محبت و توجه رنج ببره که بعدا هزاران اسیب اجتماعی انتظارشو بکشه .... 
پریسا گرسنست و باید براش چیزی بپزم ولی اگر نباشه دلم میگیره این یعنی دوستش دارم یا وابستشم یا میترسم احساس تنهایی کنم؟
پا میشم براش یه همبرگر درست میکنم میدونم دوست داره و با گوجه و خیارشور ساندویچ میکنم بهش میگم دستاشو میشوره و روی کاناپه میپره دراز میکشه پوستش سوخته حواصم نبود ضد افتاب بزنم براش 
الان باید وجدان درد بگیرمو خودمو سرزنش کنم که یه مادر بدم یا مادر حقیقیش نیستم اما راستش اصلا حوصله اینکارو ندارم 
ساندویچ رو میدم دستش و با کرم روی دستهاشو صورتشو چرب میکنم کلاهشو از تو ساک درمیارم. کلاه حصیری و  میگم اینو بزار سرت هر وقت خواستی بری بیرون ... .تو اب نرفته نذاشتم بره ترسیدم.
 بهش گفتم باشه جایی بهتر جایی که مخصوص شنا باشه ... 
اینجا هیچ تابلویی نه برای شنا کردن هست نه برای شنا نکردن کلا اینجا اصلا ادم نیست یه جاده ساحلیه ولی کسی نیست ... 
خودمم گرسنم تلویزیونو روشن میکنم تا  سرگرم شه بیرون نره پا میشم برای خودمم چیزی درست می کنم بخورم


[ دوشنبه 13 آذر 1402 ] [ 20:33 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]