آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 286 admin
در بغداد 0 180 admin
نوکاپ 0 191 admin

سفر۱۱

دفتر مجازی جلوم بازه و مینویسم هر چند نوشتن روی کاغذ قبلنا به چیز دیگه بود صدای خش خش قلم روی کاغذ...
ولی خب ویرایششم سخت بود و کلی هم کاغذ و چوب و درخت حروم میشد ...‌
حالا سه تا بچه دارم ریحانه پریسا و مبینا 
ریحانه بزرگتره بعد مبینا و کوچکتر از همه پریساست.... 
پنجره بازه کلا همه درها و پنجره ها بازن و باد برگهای زرد پاییزی رو با خودش تو میاره 
هوا خنکه و میزنه زیر بوی آش که توی قابلمه قل قل میجوشه و بوش رو همه جا پخش میکنه
سه تا دخترا  هر کدوم مشغول کارین... 
امروز پنج شنبه بود و طبق روال هر هفته رفتم اوردمشون خونه... سه تایی باهم خوشن با خودشون سرگرمن درس میخونن حرف میزنن گاهی دعوا میکنن صلحشون میدم گاهی بازی میکنن من اشپزی میکنم سفره میندازیم بازی های دسته جمعی میکنیم  بدمینتون شطرنج دبرنا 
گاهی پارک و سینما و تئاتر میریم  خرید میریم ... 
و جمعه هم بر میگردن به پرورشگاه وقتی هم تعطیلای طولانی داشته باشن سفر میریم ... 
هم خوش میگذره هم در طول هفته به برنامه های کاری خودم میرسم اگرم نخوان بیان اجباری نیست ولی تا حالا پیش نیومده
به نظرم بچه ها بهتره خواهر و برادر داشته باشن طعم خواهرو برادر و بعدهام  عمه عمو خاله دایی بچشن
ولی خب با این شرایط اقتصادی شدنی نیست جدا از اقتصاد خود تربیت بچه ها انرژی و وقت کافی میخواد و وقتی جمعیت زیاد باشه مادر پدرا وقت و انرژی کافی ندارن که به تربیت همه بچه ها برسن و ناخوداگاه ممکنه یکی دو تا از بچه ها از توجه از محبت از رسیدگی جا بمونن و بعدها خلا پیدا کنن و این خلاها تو بزرگسالی خیلی تاثیرات زیادی تو شخصیت اجتماعی، شغل، انتخاب دوست، حتی انتخاب رشته و تحصیلاتشون داره کلا ممکنه حتی مسیر زندگیشون رو تغیر بده در حالیکه مثلا اگر همون به دونه بود بهتر میشد ...  
غیر از اون طبیعتم هست تمام کوهها و جنگلها خراب شدن تا برج ها ساخته باشه تا همه صاحب خونه بشن که نیستن 
خونه های تک طبقه همه تبدیل شدن به برج  و خیلی از کوهها و جنگلها زیر این ساختنها گم شد ...
به هر حال این بچه ها تا وقتی اینجا هستن حداقل تنها نیستن...

امشب یلداست جشنهای ملی رو خیلی دوست دارم اینکه همه دور هم جمع میشن خیلی قشنگه حس و حال خوبی داره 
خوبی جشن های ملی اینه که از چند وقت قبلش جنب و خروش تو مردم مشخصه مثلا نوبت ارایشگاها زیاد میشن و شلوغن یا تو پاساژا و خیابونهای که نقش بازاری رو دارن شلوغ تر میشه تهران رو این روزها خیلی دوست دارم به خاطر همین شلوغیاش و جنب و خروشش 
البته اگر این الودگی هوای تهران بزاره 
گاهی دلم میخواست دستمال بر میداشتم و مثل گردو غبار خونه که پاک میکنم اسمونم پاک میکردم رنگش باز  میشد ابی روشن... 
هوای ما هم تازه میشد .. 
تهران رو مثل شهر ارواح یا شهر یخی دوست ندارم 
روزهای تعطیل که چند روز پشت هم تعطیلی هست مثل نوروز یا تعطیلای چند روزه تهران شهر ارواحه... سوت و کورو خلوت.... بعضیا دوست دارن. اما من نه .
وقتی هم جو های سیاسی حاکم باشه تو شهر میشه شهر یخی مردم عبوس ترسان عصبی و بداخلاق که از قیافه هاشون مشخصه مثل همین چند وقت پیش که مردم به خاطر بی حجابی مبارزه میکردن و از یه ساعتی نیروهای امنیتی حمله ور میشدن تو خیابونهای اصلی خود من و خیلیهای دیگه میچپیدیم تو خونه از ترس... وقتی هم تو خیابون بودیم به هر دلیلی با دیدن قیافه نیروهای امنیتی عصبانی میشدیم و نارحت .... 
 یهو دلشوره میگیرم ریحانه با کی چت میکنه؟ میخنده... نکنه پسره ... تو این سن زوده ...
اگر چه سنشه ... 
تازه براش گوشی خریدم. همه دارن. منم براش گرفتم اگر چه نمیتونه ببره پرورشگاه و باید بزاره خونه و بره 
پا میشم گوشی رو برمیدارم میرم تو اینستا رو بزارم میکنم روی یکی از کلیپها
و کمی بعد میخندم 
بعد میگم اینو دیدی؟ ... 
میگه اره 
چه زود همه چی نصب کرده من ندیده بودم 
خیلی زود یه کلیپ نشونم میده و از صفحه مشخصه یه گروهه .. 
می خندم و میگم گروه چیه ... منم عضو کن 
نمیشه دوستامن ... 
پس اون اسما چیه پسرن؟
با تعجب نگام میکنه دوست پسرای دوستامن 
از کجا؟
از مدرسن دیگه  ...
با خودم فکر میکنم باید از همین الان هر از  گاهی تشخیص ادمهای خوب و بد رو بهش یاد بدم اگر چه خودشون مشاور دارن ولی منم وظیفم حکم میکنه که بگم 
تا اگرم یه روزی خواست مرد زندگیشو انتخاب کنه هر اشغالی رو چون نره رو به جای مرد اشتباه نگیره ... 
ولی واقعا مرد خوب چه مشخصاتی داره؟ ... چون خوب من داریم خوب اون داریم ...  ممکنه یکی خوب اون باشه خوب من نباشه... 
یکی خانواده خوبی داره اما خودش اش و لاش و دربه در رفیق باز و الکلیه... یکی خانواده نداره اما خودش جنم داره درس خونده خودش به جاهای خوب رسونده 
یکی پولداره اما دخترا براش عروسکن هر بار با یکب عروسک بازی میکنه 
یکی پولداره اما با شخصیت و پابند به اصول اعتقادی سالمی هست 
یکی فقیره ولی سرش تا اخوره اینو اونه 
مهم نیست فعلا ...بهتره بهش فکر نکنم همینطوری که اون رشد میکنه منم به باهاش رشد میکنم و این اطلاعات رو بعدا پیدا میکنم ...
سعی میکنم ذهنشو منحرف کنم به سمت اهداف و چیزهای مهمتری تو زندگی.. 
خودت از همه چی مهمتری اینکه به استعدادهات توجه کنی تو زندگیت کاری کنی که انسان موفقی باشه  تا به جاهای خوبی تو زندگبت برسی که وقتی یه روزی به خودت نگاه می‌ کنی و به اونچه هستی افتخار کنی و پشیمون نباشی از کارهایی که تو زندگیت برای خودت نکردی یا کردی ... 
مثلا نمرهای موفقی بگیری تو زبانت تو کلاسهای دیگه نقاشی موسیقی ... 
به هر چی علاقه داری... 
پسری که  دختری رو برای سرگرمی بخواد فایده نداره سرگرمیش که تموم شه ولش میکنه و نفر بعدی  اولش به حرفهام توجه نمیکنه اما به مرور سرش رو از گوشی بر میداره با تعحب نگاهم میکنه
 از قبافش معلومه که داره میپرسه چرا این حرفها رو میزنم
میگم وقتی بزرگ شدی یه روز به این چیزها فکر میکنی به خودت میگی اگر چه کاری تو زندگیم میکردم برام بهتر بود خوشحال تر بودم راضی تر بودم ... 
اون وقت جوابی که به خودت میدی این نیست که شوهر کردم ... 
میگی شوهر خوبی انتخاب کردم که بهم وفاداره که تو مریضی غصه شادیم کنارمه با هم زندگی رو می چرخویم .... بچه ها خوب بزرگ میکنیم..

تازه وقتی بزرگ شدی مدام علاقه مندیات میاد جلوی چشت و به خودت میگی ای کاش رفته بودم دنبالش 
دیدم مثلا یکی پیر شده گفته کاش  میرفتم گیتار یاد میگرفتم اگر چه هیچ وقت دیر نیست ولی ادم تو جوونی خیلی سریع همه چیزو یاد میگیره تا تو پیری .. اگر ظرف یه هفته همه نتها رو بتونه حفظ کنه تو پیری ممکنه یکسال زمان ببره 
پس الان تمام توجهت به موفقیتهات و علاقه هات باشه...  برای شوهر کردن پیدا کردن خیلی زوده ...
دخترایی که اسباب بازی پسرا هستن ضربه روحی زیادی میخورن... 
چون به هر حال عشق ایجاد میشه... 
لبخند میزنه میگه اره دیگه
حالا من چشمام گرد میشه ناخواداگاه دلم میخواد گوشی رو از دستش بکشم.. 
ادم وقتی بچه دیگرونه راحت میگه میره تجربه میکنه و بر میگرده و از تجربش درس میگیره دیگه تکرار نمیکنه
 اما وقتی بچه خودشه از اعماق وجودش دلش نمیخواد ضربه بخوره خورد شدنشو ببینه  له شدنش رو ببییه دلش نمیخواد گریشو افسردگی ببینه دبش میخواد خوشحال باشه انتخاب خوب بکنه و تو زندگیش موفق باشه 
شاید بتونه تو چیزای کوچیک که ضررو زیان چندانی نداره بزاره بچهخودش بره تجربه کنه اما  نه هر چیزی رو 
تو بعضی چیزا که ادم میدونه ممکنه زیا جدی باشه تمام تلاششو میکنه زمین و زمان رو به هم می دوزه که جلوی اشتباهشو بگیره 
اما به خودم میگم همه نوجونها عاشق میشن اما این مهمه که چه عکس العملی داشته باشن معمولا کسایی که تو رابطن عشق بدتری دارن و ضربه میخورن نه کساییکه دورادور عاشقن...

بعد میخندمو میگم ولش کن بیا بیرون 
گفت عه نمیشه که وسط حرف زدنیم 
ازشون خداحافظی کن بگو باید برم کار دارم 
دست پیزنم و بلند با خنده و هیجان به بچه ها میگم پاشیم بریم وسایل یلدا درست کنیم
 گوشی خودمو خاموش میکنم کنار میزارم 
 کی دوست داره ادم برفی درست کنه ؟
ناراحت میشه اما چیزی مینویسه و خاپوش میکنه
پبینا میپرسه با چی؟
با یونولیت. الان وسایل یلدارو میارم میخوام وسایل سفره بسازیم و بعدم بچینیم...

به هر حال بچه ها بزرگ میشن و ازدواج میکنن زندگی مستقل تشکیل میدن و یا راه خودشوتو میرن دلیلی نداره منم زندگی خودمو کنار بزارم همون تربیت مهمه بچه ها هر چی زیر بنای ذهنیشون قویتر شده باشه تو باد و طوفانها محکمتر میمونن 
همون مسیر درست و انتخاب خوبه که مهمه .... که خب همیشه هم شدنی نیست ما انسانیم و انسانم محدود و امکان اشتباهش هم هست ....
 دیدم خیلی دخترا دوست پسر دارن درسشونم میخونن بهترین رشته دانشگاهم قبول میشن به این نیست که دوست پسر نداشته باشه تا درس خون بشه به ذهنیت خود بچه ها بستگی داره که چطوری ساخته شده باشه
  و با چه اهداف و ارمانهایی پر شده باشه 
اگر چه اینها کلی هست همه گانی نیست نسخه ثابتی برای هرکسی نیست 
چون خیلی هام هستن که خیلی خود ساخته هستن خانواده درست درمونی نداشتن که بخواد براشون خط و مسیر نشون بده درست و غلطی یاد بده.... 
نمیشه قانون کلی وضع کرد برای همه 
چون یکی درس نمیخونه مدرکم نداره تو کارهای دیگه موفقه و موفقیت اجتماعی یا مالی داره...
یکیم مدرک داره یه کار بی ربط به مدرکش داره یعنی سالهای درس خوندنش هیچ .... 
یه وقت میبینی اونی که دوست پسر بیشتری داره انتخابش دقیقتر میشه در اخر شوهر بهتری انتخاب میکنه 
یه وقتم میبینی که اونی که دوست پسرم نداشته ازدواج میکنم زندگی خانوادگی خوبی داره ... 
پس کلا هیچ قانون کلی در کار نیست ..

به هر حال ممکنه دختری تا بزر گ شه درس بخونه سر کار بره و بخواد کیس مناسب ازدواجشو پیدا کنه یا نکنه 
ممکنه دوست پسرهای مختلفی پیدا کنه تا بتونه خوب و بدشو تشخیص بده یا ممکنه حتی ضربه عشقی هم بخوره همهه اینا بستگی به خود  ادمها داره به خونواده ها اعتقادات و خیلی چیزهای  دیگه و هر بچه ای هم گوش به حرف بزرگتر از خودش نمیکنه



[ دوشنبه 13 آذر 1402 ] [ 20:58 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]