آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 288 admin
در بغداد 0 182 admin
نوکاپ 0 194 admin

سرمایه گذاری عاطفی

من قبلن بچه ها رو دوست داشتم و هر کار میکردم فکر میکردم به خاطر خودشونه

وچون بهشون علاقه دارم و دوستشون دارم دارم انجام میدم 

اما وقتی رفتن و تنهام گواشتنو ازشون تاراحت شدم و توقعم شد ... فهمیدم که انگار سرمایه گذاری عاطفی کردم روشون 

چون اگرواقعا به خاطر خودشون بود و به خاطر این بود که دوستشون دارم نباید توقعم میشد که چرا رفتن و نباید ناراحت میشدم باید راضی میبودم به دوست داشتنشون به اونچه دوست دارن و براشون خوبه 

بچه ها بزرگ میشن تعقیر میکنن و میرن ...

همیشه ور دل ادم نمیمونن 

هر چند برای ما جدایی و یا بی محبتی دیدن سخت باشه



[ یکشنبه 29 خرداد 1401 ] [ 1:47 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

بددهکاری به خود


اینم حس عجیبیه که یه روز روبه رو اینه وایستی یا سر بکنی تو یقت ببینی ای وای چقدر به خودت بدهکاری..
به خودت رسیدگی توجه یا  محبت بدهکاری 
 یا به خودت حتی پول بدهکاری 
یا به خودت تفریح شادی خوشی اسایش آرامش 
یا حتی لباس و کیف  و  کفش بدهکاری .... 
به قول یه روانشناس انگیزشی که میگفت وقتی چرخ زندگی رو چرخوندی و دیدی صدای تلق تلوق از یه گوشش میاد وایستا به اون گوشش نگاه کن بهش توجه کن ببین صدا از چیه بهش برس حلش کن تا صدای نرمال بده بعد دوباره بچرخونش صدای چرخ زندگی هر وقت صدای خوبی داد ادم احساس خوب و شادی و خوشحالی داره ....



[ یکشنبه 29 خرداد 1401 ] [ 1:26 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

حیف


گاهی آدم بازنده میشه فرقی نمیکته به چی... ممکنه حتی به خودش یا به زندگی یا به آدم دیگه ای

شاید وقتی سر بلند کرد و خودشو دید خیلی براش مهم نباشه یا پشیمون باشه از اشتباهاتی کرده درس بگیره پاشه راه بیفته اما گاهی ادم خیلی حیف بازنده میشه یعنی به چیزای بی ارزش ... وقتی ادم به خودش و پشت سرش نگاه میکنه چیز باارزشی تو اون دوران سیاهی و باختن گیرش نیومده

حیفش میاد از عمری که بیهوده باخته از فرصتهایی که حیف شدن و میشد ازشون استفاده کرده و نتونسته تو اون شرایط و باختتشون

حیفش میاد بابت پولی که بیهوده باخته و در ازاش چیز باارزشی گیرش نیومده

درسته که همیشه تو  هر باختی یه درسی هست اما گاهی اینقدر ادم بیهوده باخته که همون درسم به دردش نمیخوره چون اگر شرایط چیز دیگری بود هیچ وقت اون اشتباهات رو انجام نمیداد.. 



[ یکشنبه 29 خرداد 1401 ] [ 1:02 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

فصل مدرسه


از پنجره بیرون رو نگاه میکنم . هوا ابریه و زمین هنوز از بارون دیشب خیس... الان ساعتیه که باید بچه مدرسه ای ها تعطیل میشدند. صدای خندیدناشون دنبال هم کردناشون یا گاهی دعوا پسرها با هم میومد و من از شنیدنش دلم شاد میشد...
اما الان جز یکی دو نفر ماسک زده که با احتیاط از تو پیاده رو رد میشن کسی نیست ... مادری دست دو تا پسر دوقلوشو محکم گرفته تا پسر بچه های شیطون که کج و ماوج راه میرن دستشونو به جایی نزنن ... .یاد وقتی میفتم که تو راه پارک می رفتیم  با آوینا و ارغوان سه تایی جفت پا میپریدیم روی برگهای خشک و خیس توی پیاده رو و از صدای خش خشون می خندیدیم ... بعد میگفتیم دوباره بهار میاد درختا شکوفه میزنن بازم میایم پارک اینبار روی گلپرهایی که از درختها میریزن زمین میپریم ...
چه دوره بی رحمی... که عده ای جایی بشینن و برای کشتن مردم جهان برنامه ریری کنن...

 

تق و تق و تق
خش و خش و خش
صدا میکنن
زیر کفشامون
برگهای خشک و
ترِ خیابون
من و آوینا
میدُویم با هم
روی برگای
کف خیابون



[ پنجشنبه 25 دی 1399 ] [ 14:02 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

چند تا قلب داری

ضربان قلب نرمال چقدر است؟

 

نفر اول: میدونستی من دو تا قلب دارم یکیم سمت راستمه
نفر دوم: دو تا قلب! ... خوب چرا یکیشو نمیبری اهدا کنی به اونایی که تو صف پیوند قلبن ....
- نه از اون قلبا... این فیزیکی نیست.
- یعنی چی؟
- یعنی اینکه این قلبم مرکز راهنماییه... مرشده... راهنماست... درست و از غلط تشخیص میده و منو هدایت میکنه به سمتی که برام بهتره ....
- خوب بگو عقله دیگه ....
- نه عقل که سر جای خودشه ...این مرکز تعادل احساسه ...حال دلمو خوب میکنه... اون سمت چپیه، هر چی خون رو تلمبه میکنه و مرکز احساسه این یکی مرکز تعادل احساسه اون یکیو خنک میکنه ....اروم میکنه ....
- برو بابا... همون عقله دیگه ... خودت خبر نداری....
- نه این یکی نوره... روشناییه.... درستیه... عقل که خودشم تو کار خودش مونده.... مگر اینکه بهش یاد داده باشی از قبل که دو تا دو تا 4 تاست یا این درسته اون غلط... این خوبه یا بد .. باید براش از قبل تعیین کرده باشی .....
اما این قلب سمت راستم خودش چیزایی رو بلده که من بلد نیستم
آهان اون مغزو ذهنه آدمها وقتی روی ذهنشون کار کنن قدت مغز و ذهنشون فعال میشه قدرت پیشگویی پیدا می کنن
مغز که فقط کارش تحلیل داده هاست ذهنم وقتی قوی بشه فقط به عالم معنا یا همون ماورا یا عالم تصورات یا عالم برزخ چمیدونم هر کسی یه اسمی براش می زاره میرسه و بر اساس زمان حال پیش بینی های کوچکی می کنن که ممکنه درست در نیاد چونهمه چیز قابل تعقیره
قابل تعقیر چرنده.... ما محکوم به جبر حاکم مطلقیم ...
شاید در جبر باشیم اما تا وقتی که نظام آفرینش و قوانین جاری در اون بر ما حکومت کنه... نه خدا...اگر خدا باشهممکنه آن چیزی که در نظام آفرینش هست اجرا نشه
نمیشه همچین چیزی..... خودت می گی نظام آفرینش.... یعنی آنچه به عنوان مقررات هستی در آن قرار داده شده...
بله نظام آفرینش می گه دو تا دوتا 4 تا... نظام آفرینش می گه هر چه را پیش بفرستی روزی پس می¬گیری... قانون آفرینش می¬گه قانون جنگل یعنی هر کی قوی¬تر باشه غالبه....
اما اگر خدا باشه دو دو تا میشه هر آنچه او بخواهد.... همین...
اینی که تو می¬گی به تعریف بعضی¬ها یعنی دعا.... وگرنه قانون خیر و شر در دنیا غیرقابل تعقیر....اما ما با فرستادن انرژی¬های مثبت می تونیم روند بعضی چیزها رو تعقیربدیم. دعا انرژی مثبت داره و این کارو می کنه...که البته همیشه اینطور نیست...
قلب سمت راست من همینه.... ....

به نظرم برو پیش رمالی... روانشناسی، چیزی ....
خندید و گفت: شایدم من اشتباه کنم اما رمال مال کساییکه حالشون بده... اما من فعلن حالم خوبه....

 



[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:58 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

تجاوز

تجاوز بدترین اتفاقی هست که برای کسی ممکنه بیفته... تمام وجودش به یکباره پر از خشم و عصبانیت نفریت میشه ... همه عزتش اعتمادش شخصیتش احساس خوبش نسبت به ادمها به خودش به خدا به همه یکباره فرو میریزه ... دیگه مغزش قفل میکنه بنا به شخصیتش، موقعیت خانوادگیش، تحملش هر کاری ممکنه بکنه ... چون بعضی ها ممکنه پنهان کنن از دیگران این اوضاع بدتر میکنه.. چون خودشونم قدرت تشخیصشون ممکنه بیاد پایین و ندونن چی کار باید بکنن ... هر کاری ممکنه بکنن ... اگر به هر دلیلی بچه ای هم بمونه اون بچه از هر چیزی براشون مشمئز کننده و تتفر برانگیزتره...
 چون یاداور یک خاطره بد و تلخه ....
برای همین این بچه ها رو معمولن تو سطلا میندازن با دفنشون میکنن یا تو خیابون رهاشون میکنن ....

پ.ن: بهترین کار پاکستان میکنه که متجاوزین رو اخته میکنه ... بهترین قصاص



[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:54 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

خستگی

این روزها هر کیو میبینم خستست .. خستگی روحی ... دلش فراغت میخواد... آزادی، بی فکری، بی دغدغگی، رهایی ....
منم خستم ... دلم تنگه برای خودم برای ارامش برای سعادت برای با هم بودن برای شادی برای مسافرت برای جشن ...برای سلامتی، برای خوشی ها....
گذشتن از سختی ها کار راحتی نیست ... تازه بعدم که گذشتی به قول مشاور ها دیگه ادم قبل نیستی...
 ادمها مثل مولکول میمونن وقتی به هم برخورد میکنن انرژی هاشون انتقال پیدا میکنه به هم ...
 یعنی اگر کسی در حق دیگری بدی کرد دیگه به سادگی نیست که اون شخص همون ادم خوب قبلی بمونه، تعقیر میکنه ....
 مگر اینکه خیلی ادم سفت و سختی باشه و به اندازه کافی تو زندگیش پر و غنی شده باشه که دست خوش تعقیرات محیطی و یا بدی آدمها یا ضربه های زندگی نشه و بازم خوب بمونه ...
مگر اینکه قدرتی برتر، یک عشق، یک الهه تکیه گاهت باشه... یک قدرتدبرتری از خودت، از انسان، از زندگی، تا بتونی بهش تکیه کنی ... اگر ادم خیالش راحت باشه از این تکیه گاه الهیی قدرتمند به راحتی دستخوش طوفان نمیشه و ساده تر میگذره و کمتر تعقیر به منفی میکنه ....
دلمویه همچین قدرت الهی میخواد ... که دلم قرص بشه ....



[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:53 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

پیر شدی؟

۱۴ نکته در مورد پیری که هیچ کس به شما نمی گوید!

 

پیری چیز مزخرفیه
چون فقط تنها جیزی که پیش روت میبینی مرگه...
اونم تازه اگر سالم باشی وگرنه درد و رن بیماری هم داری...
ادم تا وقتی جوونم هست مرگو بازم جلو چشمش میبینه مخصوصن کسیکه جند بار از گور برگشته باشه
اینهمه جوون میفتن میمیرن اما بازم ادم تا جوونه امیدواره
 میگی شاید حالا نه، شاید وقتش نشده باشه.
 توان داری و تلاش میکنی و برای زندگی، تفریح، شادی، رسیدن، لذت بردن،
برای هر جیز که دوست داری و می خواهی تلاش میکنی...
اما وای از پیری که ضعف و ناتوانی نمیزاره کار خاصی بکنی.
 نه چشمی داری واسه خوندن، نه گوشی داری برای شنیدن،  نه پایی داری برای رفتن، نه توانی برای کار کردن، فقط فکر و خیال.
بدتر از همه تنهایی...
بدتر از تنهاییم هم وقتی هست که فکر کنی دورو ورت یک عالمه کفتارو لاشخور نشستن منتظر بالای سرت که بمیری و به کامی و نوایی برسن... از کجا معلوم حتی هر روز آرزوی مرگتو بکنن گه زودتر راحت شن و به نوایی برسن....
دیگه احساس دوستی هم نمی کنی. همش خلا دورت می بینی... 
و دشمنیکه باید ازشون بترسی، نکنه از حواس پرتیت از ندونستنت، از ضعفات، سو استفاده کنن، سرت کلاه بزارن...
نکنه می خوان نا زنده ای تکه پارت کنن بخورنت ...
یک عالمه دشمن و ترس دورت می بینی... 
و یک خلا پیش رو که فقط منتهی میشه به پیرتر شدن، یعنی بدتر شدن، یعنی مرگ...

خدا نکنه محتاج کسی بشی یا باشم... خدا نیاره اون روز که دستت جلو کسی دراز بشه....
چقدر تلخ ..... ولی حقیقت ...

البته همه پیرا این احساس رو ندارن



[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:51 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

شقایق توی تارییکی

بذر گل شقایق نعمانی به همراه آموزش کاشت گل شقایق - پوپونیک

 

وقتی روی کوهی تو تاریکی شب بایستی، دشت رو زیر پات تمام سیاه می بینی.... اما تو دلت عاشق اون دشتی
چون توی روز دیدی دشت زیر پات پر از شقایق های سرخ هست...
برای همین تو تاریکی هم، تو سیاهی هم، هنوز دلت عاشق اون دشت شقایق هست ...
هنوزم حالت روی کوه توی تاریکی با اون حال روزت خوب هست .....



[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:49 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

فقط به خاطر عشق

عشق واقعی چیست و چه علائمی دارد؟

 

ادم فقط به عشق همدیگه میتونه توی زمستون، تو تاریکی شب، تو برف، از کوه بالا بره و بستنی ماست بخوره....
نقاشی رنگ روغن، کاغذ گلاسه


آسمان هیچ جا یکرنگ نیست... این ماییم که خودمونو با هر انچه در دلمونو فکرمونه یدک میکشیم... وگرنه آسمان تمام شهرها فرق میکنه .....
احساسونم تو هر شهر با هر شهر دیگری فرق میکنه ...
آدمهاشونم با هم فرق می‌کنن ....


شیر قهوه‌‌ی داغ و تلخ با شکلات، توی کوه، تو هوای سرد، نصف شب،  زیر نور ماه می‌چسبه... اونم وقتی شبنم روی برگ درختا نشسته.....



[ پنجشنبه 03 مهر 1399 ] [ 1:31 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

سالی که گذشت



[ شنبه 11 فروردین 1397 ] [ 20:28 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

خدا,خدای خوب همه

 

 

 

خدا از رگ گردن به آدم نزدیکتره.

 

هم خوب میبینه ،هم خوب و درست درک میکنه و می فهمه و هم خوب میشنوه ....

 

از همه به آدم نزدیکتر، مطمئن تر، فهمیده و باشعورتر و بینا و شنوا و درستره.

 

خدا بهترین بهترین مشاور و راهنماست.و راهی رو به ما معرفی می کنه که برامون خوبه به نفعمونه و برامون توش نعمته.

خدا تواناست و قادر مطلقه هر کاری رو میتونه بکنه.

 

روز رو شب کنه و شب رو روز و ماه رو از وسط نصف و خورشید را به خاطر پیغمبرش برگردونه .

 

خدا شفا دهنده و زنده کننده است . راحت شفا میده و مرده رو میتونه زنده کنه .اگر شما ندید به من چه ..

 

خدا خودش گفته مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم .خدا خلف وعده از چیزی که گفته نمی کنه.

 

دست خدا بالاترین دست هاست . خدا بزرگه و مقامش از همه بیشتر... کو این همه درک! واسه این همه مطلب!


به قول حافظ : بیا به میکده حافظ که بر تو عرضه کنم ،هزار صف ز دعاهای مستجاب زده.

 

خدا خودش گفته بعد از هر سختی آسونی هست و تاکید کرده که بعد از هر سختی آسونی هست.

 

تا دل قرص بشه. ایمان بیاره. یعنی خیالت راحت، حتمن بعد از هر سختی آسونی هست...

 

سوره ضحی: به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا کند که خشوند شوی.

 

سوره فتح: دست خدا بالاترین دست هاست.

 

سوره شرح: پس بی تردید با دشوار آسانی هست.بی تردید با دشواری آسانی هست.

 

سوره اعلی :و تو را برای آسانترین راه آماده میکنیم.

 

سوره حمد: ما را به راه مستقیم هدایت کن راه کسانی که برای آنها نعمت قرار داده ای و نه آنان که غضبشان کرده ای سوره .

 

سوره شعرا: و هر گاه که بیمار شوم او مرا شفا میدهد.

 

سوره لیل:و اما هر کس که عطا کرد و خدا ترس و پرهیزکار شد و به نیکویی تصدیق کرد

ما هم البته کار او را در هر دو عالم سهل و اسان می گردانیم

 

سوره فجر: و تو ای جان آرام یافته به سوی پروردگارت بازگرد درحالیکه هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.

 

سوره رعد :آنها کسانی هستند که ایمان آوردند و دلهایشان با یاد خدا آرامش می گیرد.




[ شنبه 07 اسفند 1395 ] [ 14:39 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

راه جذاب بودن

 

 

خیلی از آدمهایی که جذابن خشکل نیستن.

 

در  اصل خشکلی هیچ ربطی به زیبایی نداره .

 

آدمهایی که جذابن در مرحله اول خیلی شیرین زبون و خوش رفتار و شادن ....

 

روابط اجتماعی بالایی دارن و عزت نفس و اعتماد به نفس دارن .

 

  و سریع با دیگرون ارتباط برقرار می کنن.

 

ولی قبل از عزت نفس و اعتماد نفس و روابط اجتماعی ,خوش زبانن و اهل بگو بخندن.

 




[ شنبه 07 اسفند 1395 ] [ 14:30 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

فرق دوست داشتن و عشق

 

 

عشق با دوست داشتن فرق داره ...

 

آدم تو دوست داشتن آرامش داره ،اما عشق نه ....

 

آدم در یک زمان می تونه تعداد زیادی آدم رو دوست داشته باشه ،اما درعشق نه فقط یکی .

 

عشق عقل رو از سر آدم میبره و آدم رو دنبال خودش می کشونه.

 

آدم رو آزار میده اما دوست داشتن نه .

 

دوست داشتن رو دوست دارم .اما عشق رو نه ...

 

عشق هیجانات عاشفی رو خیلی زیاد بالا پایین میکنه .

 

خوشحالی بیش اندازه که رو پا بند نیست و غم بیش اندازه که به گریه میرسه، اما دوست داشتن نه ...

 

اونی که عاشق تره بیشتر سختی می کشه . ولی اونی که کمتر عاشقه، رهاتر و آزادتر و با تفکر تر عمل میکنه.

 




[ شنبه 07 اسفند 1395 ] [ 14:23 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

دل آویزون روی چوب لباسی احساس

 

 

 

 

گاهی اوقات آدم تو زندگی به جایی میرسه که دیگه هیچ چیز وسوسه انگیزی

 

واسش پیدا نمی شده که بخواد دلشو با خودش بکشونه .

 

چون  ارزش ها و اهمیت ها براش جابه جا میشه.

 

دیگه جایی یا کسی یا چیزی پیدا نمیشه که بخواد دلش رو مثل چوب لباسی بهش آویزوون کنه .

 

خود دلش به تثبیت رسیده.

 

احتیاج به آویزوونی به عشق نداره.

 

اون وقته که معنای آرامش را احساس می کنه.

 




[ شنبه 07 اسفند 1395 ] [ 14:12 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

خودمو سرگرم دیگرون نکنم


 

 

 

خودمو سرگرم و مشغول مشکلات دیگرون نکنم .

ولی اگر مشکلی داشتن و اومدن ازم کمک خواستن، اگر از عهدمم بر میومد

و توانش رو داشتم کمک کنم.

ولی تو مشکلاتشون و یا روابطشون دخالت نکنم.

هر کار میخوان بکنن و هر جور میخوان زندگی کنن ...

اگرم میبینم که جایی از رفتار یا کارشون اشتباه هست و به من مربوط میشه،

یا به نحوی اثراتش ممکنه در زمانی به من برگرده ،یک بار بهشون بگم.

اگر درستش رو میدونم راهنمایی کنم .ولی باقیش به من مربوط نمیشه .

میخوان گوش بدن یا ندن، انجام بدن یا ندن ...

من کاری رو که باید میکردم ،انجام دادم و حرفی رو که لازم میدونستم، گفتم .

باقیش؛ درست و غلطش با خودشون که بعدها نیان مشکلاتشون را اینجا خالی کنن ......

زندگی هر کسی به خودش مربوطه.....

 




[ جمعه 29 بهمن 1395 ] [ 1:55 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

احترام به بزرگترها


 

 

به بزرگترها احترام بزارم این کار یه ارزشه ...

 

چون احترام نزاشتن برام احترام نمیاره و برعکس کوچیک و حقیرم میکنه .

 

چه موقع رفتار و گفتار باهاشون عصبانی نشم حتی اگر از حرفاشون خوشم نیاد و یا قبول نداشته باشم

، دلیلی هم برای عصبانیت ندارم.میتونم اهمیت ندم.

 

ولی برای دلسوزی هاشون و حتی نصیحتاشون ارزش قائل بشم .

 

چون از سر دوست داشتن و محبت هست....

حتی اگر بخوام جوابم بدم میتونم بدون عصبانیت و ناراحت شدن از حرفشون ،

مودبانه حرفم رو بزنم...مهم نیست که قبول میکنن یا نه .... مهم منم که چی کار میکنم...

 




[ جمعه 29 بهمن 1395 ] [ 1:45 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

یه زمانی


 

 

این یه زمانی برای هر کس ممکنه فرق کنه .....


- یه زمانی آدم به جایی می رسه که نه تعریف و تمجید کردن دیگران براش مهمه و نه غیبت و کردن و بدگویی ....


- یه زمانی آدم به جایی می رسه که دیگه نظر هر کسی براش مهم نیست مگر طرف مقابل خودش مطمئن و عالم به علم در مورد موضوع باشه ......


- یه زمانی آدم به جایی می رسه که دیگه جز رو خودش رو کس دیگه ای حساب باز نمی کنه........

 

- یه زمانی آدم به جایی می رسه که به قول حافظ می گه هر که خواهد گو بیا هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان در این درگاه نیست...

 

- یه زمانی حتی اعتقادات دیگرون هم براش مهم نیست و میگه عیسی به دین خود و موسی به دین خود......

به شرط اینکه رو آدم اثر نزاره

 




[ جمعه 29 بهمن 1395 ] [ 1:16 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

توقع


 

 

از هر کسی به اندازه خودش توقع داشته باشم ....

هر کسی یه سطحی و یه اندازه ای داره ....

مثلن اگر کسی نفهمید یا درک نکرد توقع بی خودی نداشته باشم ازش....

توانش اینقدر هست نه بیشتر ....

همینطور اگر از کسی درخواست کمک یا خواستن چیزی رو کردم

و طرف انجام نداد یا پیچوند توقع ازش نکنم.  آدمها اختیار دارند و حق انتخاب دارند.

بهشون حق بدیم که اون کاری رو که نمی خوان انجام ندن ...

البته این جدا از مسئولیتها و ظایف فردیشون نسبت به خودشون و اطرافیان مانند خانوادشون هست.

 همه ما این حق و قدرت رو داریم که در مقابل خواسته دیگرون بگیم نه....

 




[ پنجشنبه 28 بهمن 1395 ] [ 0:56 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

صبر


 

 

 صبرم به نظرم مثل چیزهای دیگه اندازه خودش رو داره..

زیادش میشه تاخیر و زیان داره و به ضررآدم تموم میشه و

زودتر ازندازش هم میشه عجله باز یه جور دیگه به ضرر آدم میشه

مثل بچه که اگر زودتر از 9 ماه به دنیا بیاد خوب نیست یا میوه درخت

زود هنگام کاله ......

صبر زیاد از هم کلی ضرر داره ممکنه فرصتهای خوب رو از دست بدیم

مثلن طرف با صبر عشقش بپره یا اگر کسی مریض هست با صبر بدتر بشه  ......

 




[ چهارشنبه 27 بهمن 1395 ] [ 2:36 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

هدف


 

 

 

 

 

 

 

هدف باید متناسب با توانمندیها باشه ...

 

توانمندی ها یعنی مجموعه استعداد و شرایط جسمی و حتی روحی،

امکانات و حتی خانوادگی و در آخر هم علاقه ..... 

 

هدفی که انتخاب می کنم باید ببینم می تونم از عهدش بر میام یا نه ....

 اگر کاری رو شروع کنم که در وسطش بفهمم مثلن به ضرر سلامتیمه یا

اصلن استعدادش رو نداشتم خیلی مسخره میشه .

چون هر قسمت راه و کارم که باشم، مجبور میشم ولش کنم.  حتی اگر بخوام ادامش

هم بدم، بلاخره توش میمونم و خودش ول میشه .

اون موقع هم زمانم رو از دست دادم وهم قصه از دست دادنشو می خورم ....


یه سری شرایط و امکانات وتوامندی ها رومیشه در طول مسیر درست کرد.

 اما بعضی چیزها رو هم نمیشه.. مثلن نمیشه استعداد تزریق کرد ...

اما میشه مثلن روابط اجتماعی رو قوی کرد یا میشه به علم و دانش اضافه کرد

و یا از تجربیات دیگرون اضافه کرد.....

هدف باید قابل دسترس باشه و مابقیش در طی مسیر درست بشه .

هدف نباید  دور از توان و استعدادهام باشه ....

چون ممکنه فقط باعث آزار و عذاب و گاهی نا امیدی و یا حتی سرخوردگی بشه....

 

برای رسیدن به هدف باید به مواد اولیه یا همون داشته هام توجه کنم ...پ

این طوری بهتر میتونم تصمیم بگیرم که چی کار میخوام بکنم ...

و اینکه این هدفی رو که میخوام انتخاب کنم، رسیدن بهش چه چیزهایی لازم داره،

و  من چقدرشو دارم و چقدرشو بعدن میتونم به دست بیارم .

اگر مجموعش رو در حد توانم هست ....باقیش حله....

 




[ چهارشنبه 27 بهمن 1395 ] [ 1:45 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

موفقیت تو زندگی


 

 

 

به قول یه بزرگی می گفت (نقل به مضمون)" زندگی مثل یک چرخ میمونه ؛

مثلن، چرخ دو چرخه .وقتی می چرخونیمش باید صدای خوبی بده. اما اگر یه طرف

چرخ خراب باشه، تو رفتگی یا بیرون رفتگی داشته باشه، صدا خوبی نیمده"

 

 

زندگی باید صدای خوبی بده .اگر جایی از زندگی لنگی بزنه صدای خوبش رو از دست میده.

اون موقع هست که باید بشتابم و اون قسمت رو درست کنم و  لنگیش رو برطرف کیم تا

 صدای خوش تو خونه بپیچه...

 

 




[ سه شنبه 26 بهمن 1395 ] [ 1:50 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

عوامل موفقیت


 

 

از عواملی که باعث می شود که یک نفر موفق بشه تو هر زمینه ای

1-  استعدادها و توانایی های فردی 

2-  به علاقه بستگی داره.

.3- آموزش و علم و مهارت

4-تلاش و کوشش و پشتکار

5- خدا(که البته باید اول می نوشتمش)

 

 

حتی مسایل جانبی و نادیدنی هم میتونن تو زندگی باعث موفقیت آدم بشن

که شاید در ظاهر به چشم نیان اما وجود دارن مثل دعای خیر پدر و مادر، محبت

به پدر و مادر و یا کمک کردن به دیگران .....

 

و البته موارد دیگه ای هم هستند که جزو زیر مجموعه موارد بالا قرار دارند .

مثل روابط اجتماعی خوب، خلاقیت .....و غیره ...که این موارد روشخص در مسیر به دست میاره.

 




[ سه شنبه 26 بهمن 1395 ] [ 1:26 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

آدمهای خاص


 

آدمهای خاص؛ آدمهای معمولی هستند که در یک موضوع شاید عادی، استعداد خاص دارند


و اون استعداد رو در خودشون تقویت می کنن و میرن دنبالش و براش زحمت میکنن


  تلاش می کنن و در اون کار،خاص میشن و میشن آدمهای مشهور یا همون آدمهایی


که به ما به عنوان آدمهای موفق معرفی میکنند...


حتی ادمهایی که درسشون بهتر از سایرین هست هم ،استعداد ویژه دارند ...

برای همین هست که یه نفر به اصطلاح خر خونی می کنه میشه 15 ولی یه نفر راحت

درس میخونه, بازیشم میکنه،  تفریحشم به جاست، میشه مثلن 18 یا 19 بعد همون

نفر که با بازی و تفریح میشه 18..... اگر پشتکار و تلاش بیشتری داشته باشه

میشه بالای 20 و یه روزی به قول قدیمی ها  سری تو سرها در میاره ....

 




[ دوشنبه 25 بهمن 1395 ] [ 22:07 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

شرایط کمک کردن به دیگران


 

کمک کردن به دیگران هم مثل هر چیز دیگه زمان خودش و اندازه خودش و

 

روش خودش و حتی حد و حدود خودش رو داره........

 

 

 

یعنی وقتی میدونم که حتی ممکنه کمک کردن و یا انجام کاری برای دیگرون ,

به ضرر خودم باشه و  یا میدونم که به ضرر طرف هست انجام ندم

 

به نظرم  نباید کمک کردن طوری باشه که مثلن طرف فکر کنه آدم الاقشه ,

باید هر جا اون هی می کنه بره و یا هر چی گفت گوش بده .

نباید طوری باشه که طرف پیش خودش احساس زرنگی ویا سوء استفاده بهش دست بده.

 طرف گستاخ و غره نبشه .....

یا از اون دسته کمکهایی نباشه که می گن رفتم ثواب کنم کباب شدم.  

 

 

کمک کردن ممکنه هر چیزی باشه .از یک لبخند یا دست نوازش به کسی گرفته تا

صدقه دادن و  یا انجام کاری و یا حتی نصحیت و راهنمایی به کسی .....

 اما اونم جای خودش و داره و روش خودشو داره ....


اول از همه خود طرف باید طالب کمک گرفتن باشه وگرنه کمک کردن بهش,

هیچ ارزشی نداره.  

 

بعد  به روش درست انجام بشه که تاثیر داشته باشه و بعد هم

به ضرر خودم و طرفین و کسی نباشه...

و همین طور و مهم تر از همه در حد توانم باشه .....


ولی در کل؛ سعی کنم اگر کاری، انجامش در حد توانم هست وانجامش هم غلط نیست,

  برای کسی هم مضر نیست ، برای انجامش تنبلی نکنم .حتمن انجامش بدم.

همچنین  الویت ها رو در کمک کردن حتمن رعایت کنم. 

 پانوشت ؛سعی کنم بی توقع به دیگرون کمک  کنم . به خاطر خدا یا به خاطر درستی چون تو قران نوشته ...

به خاطر اینکه خدا به خودمم کمک کنه ، نه اینکه کمک کنم تا دیگرون بهم کمک کنم.

 




[ یکشنبه 24 بهمن 1395 ] [ 17:00 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

اول خودم دوم کسی


 

 

 

به نظرم آدم اول باید به فکر خودش باشه .

 

 

و هر کاری که میتونه برای خودش انجام بده .آدم وقتی اول برای خودش مفید باشه و

 

 

بتونه به توانمندی هاش اضافه کنه چه علمی چه مالی حتی جسمی و یا به طور کلی ....

 

 

میتونه به دیگران هم کمک کنه و برای دیگران هم به شرط خواستن مفید باشه .

 

 

پس اول به فکر خودم ومنفعتهام باشم بعد بهترینها و نزدیکترینها و با ارزشترینها ......

 

 

یعنی پدر و مادرم ,بعد خانوادم ,بعد همسایه و قوم و خویش و بعد غریبه ترها....

 

 

حتمن سعی کنم الویت ها را در کمک کردن رعایت کنم.

 

 




[ چهارشنبه 20 بهمن 1395 ] [ 15:00 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (1) ]

هر قدم رو به جلو , رو به جلو است


 

 

 

 

 

 

 

 

هر قدم رو به جلو , یک قدم به جلو است.

اگر گاهی لازم شود که بایستم و پشت سرمو نگاه کنم ؛ این کارو بکنم و ببینم که کجا هستم از کجا اومدم چطوری اومدم و اینکه کجا باید برم و یا چطوری باید برم ...

تا بتونم درست و غلط و تشخیص بدم و یا در صورت لزوم راه حل پیدا کنم....

ولی راه بیفتم قدم بردارم و برم . این که بایستم و هیچ کاری نکنم خودش غلطه ...

اما ایستادن و تمرکز کردن و یا فکر کردن خودش کاره ..... 

  اگر بایستم و کاری نکنم عقب میمونم.  چون لحظه ها دارند میروند و صبر نمی کنند و اون وقت جا میمونم ....

حتی زمانی که می ایستم هم کاری بکنم .... ولو اگر اون کار تفریح باشد ... 



[ جمعه 15 بهمن 1395 ] [ 23:06 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

همه جا همه وقت

 

غیر از خدا

هیچ چیز همیشه صدرصد نیست.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 16:02 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

ابرها

 

ابرهای باران زا

وقتی که در شرایط مناسبی قرار گیرند

می بارند.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:54 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

عشق کلاغها

 

کلاغها عشق را می فهمند

سرود عشق را آنها

غارغار می کنند.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:54 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

بید مجنون

 

آن بید مجنون

که هربار

به ره باد می رود

گوید به گوش باد

که هرچه باداباد

 



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:53 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

بلند پروازی

 

برای بلند پروازی باید عقاب بود،

یا اینکه گنجشکانه پایین پرید.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:51 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

پرهای قوی بلند

 

پرنده ای که پر نداشته باشد

اگر بخواهد بلند بپرد به زمین می افتد،

حتی اگر رسم پرواز را بداند .

بلند پریدن پرهای قوی می خواهد و بلند.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:51 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

رنگین کمان

 

درمیان طوفان وباد و  باران و خورشید

رنگین کمانی روی ابرهای سیاه نمایان شد.

 



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:50 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

بت

 

برای هر بتی، بت شکنی می رسد.

حتی اگر آن بت را خودت ساخته باشی و یا بت شکنش خودت باشی.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:46 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

فنرها

 

بعضی فنرها را حتی اگر ده سال هم بسته نگه داری،

به محض رها کردنشان می پرند .

اما بعضی فنرها خودشان فنریت کمی دارند و آنها را که خیلی تحت فشار قرار دهی  

یک ذره به جلو می پرند.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:44 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

سرعت گذر زمان

 

 

زمان نه آنقدر عجله دارد برای تند رفتن

ونه  تنبل است برای جا ماندن

سرعت گذر زمان برای همه ثابت است.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:40 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

ستاره ها

 

ستاره واقعی از خود نور دارد؛

 

نور دیگری را منعکس نمیکند.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:39 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

سوال

 

هر سوال را بهتراست از اهل فنش پرسید.



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:35 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

باد

 

بادکنکها به فوتی باد میشوند

 

گاهی انسانها به حرفی

 



[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:32 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]