آخرین ارسال های انجمن
عنوان مطلب | تعداد پاسخ ها | تعداد بازدید ها | آخرین پست دهنده |
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد | 0 | 287 | admin |
در بغداد | 0 | 181 | admin |
نوکاپ | 0 | 193 | admin |
چی به چیه از همه چیه
|
آخرین ارسال های انجمن
موهاشوو قیچی می کنه و خنده
888888888888888888
[ پنجشنبه 25 دی 1399 ] [ 13:56 ] [ آناهیتا ] بارا و ستاره و خنده و فاطمه
8888888888888888888888888
ستاره می درخشه 88888888888888888888888888
8888888888888888888888888888 فاطمه خانم رسید از راه نقل و حلوا ارده با کیک و کلمپه [ پنجشنبه 25 دی 1399 ] [ 13:45 ] [ آناهیتا ] گردو و سیب و پرتقال
88888888888888888888888888888 روی شیشهی اتاقم
یک گاز از سیبم میزنم
88888888888888888888888
[ پنجشنبه 25 دی 1399 ] [ 13:34 ] [ آناهیتا ] هلو و خرمالئ
خرمالو
چه خرمالوی زیبایی/شیرین و آبدار و گس است
وقتی خوردی میبینی که/در بین میوه ها تک است
سیب و البالو هم اینجا/در ظرف میوه شسته است
چه روز خوبی دارم من/ این میوه ها خوشمره است
🍎🍇🍈🍉🍊🍋🍌🍍🍅🍓🍒🍑🍐🍏
هلو
روی شیشهی اتاقم/یک دانه هلو کشیدم
قطره قطره می چکد اشک/ بعد از هر خط اشارم
چون شیشه بخار کرده/گریه می کند هلویم
چه زودی خراب شد آن/ از گرمای این اتاقم
[ پنجشنبه 25 دی 1399 ] [ 13:25 ] [ آناهیتا ] خوابیده شاخه
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 خوابیده شاخه [ پنجشنبه 25 دی 1399 ] [ 13:22 ] [ آناهیتا ] سقاخونه
هربار از جلوی هر سقاخونه که رد شدم گفتم ای کاش این اب معجزه میکرد ...
ای کاش این خواب معجزه می کرد ....
با چشم گریون بس نشستم
توان دویدن پابه پاشو دیگه ندارم ... . خستم حال رقصیدن با غم روزگارو دیگه ندارم ... [ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:41 ] [ آناهیتا ] خیلی وقته
[ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:39 ] [ آناهیتا ] ایران سرای من استایران سرای من است [ سه شنبه 27 آبان 1399 ] [ 7:28 ] [ آناهیتا ] کاری نکنم که به قانون زمین بربخورد
یاد من باشد که کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد. کار ما شاید این است که میان گل و نیلوفر قرن پی آواز حقیقت بدویم. چشمها را باید شست ،جور دیگر باید دید. سهراب سپهری [ شنبه 04 مهر 1394 ] [ 21:58 ] [ آناهیتا ] گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماستتیری به عقابی می خورد وعقاب می گوید ...
"گفتا عجب است !این که ز چو بست و زآهن این تیزی و تندی و پریدنش کجا خواست؟ چون نیک نگه کرد و پر خویش بر او دید گفتا"ز که نالیم که از ماست که برماست"
پروین اعتصامی [ شنبه 04 مهر 1394 ] [ 21:52 ] [ آناهیتا ] تاج شاهی طلبیتاج شاهی طلبی ،گوهر ذاتی بنمای ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان چند و چند از غم ایام جگر خون باشی؟
تا فضل و عقل بینی ،بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم ،خود را مبین که رستی (چندان که به دانش و خرد خود به دیده تحسین بنگری،از معرفت حق دور مانی)
در آستان جانان از آسمان میندیش کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی (در پیشگاه والای معشوق به عظمت مقام خود اگر به بلندی آسمان هم باشد،التفاتی مکن،چه با این اندیشه تواند بود که از اوج سر افرازی به خاک خواری و ذلت افتی).
معنی از دکتر خلیل خطیب رهبر
[ شنبه 04 مهر 1394 ] [ 21:50 ] [ آناهیتا ] مرغ دل سیر
مرغِ دل سیر، زِ هر دام رها می ماند
محمد علی بهمنی [ شنبه 04 مهر 1394 ] [ 21:42 ] [ آناهیتا ] اعتماد به خدابه جان دوست که غم پرده بر شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید (حافظ شیرازی) [ شنبه 04 مهر 1394 ] [ 21:41 ] [ آناهیتا ] آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف استآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
حافظ
[ جمعه 27 شهریور 1394 ] [ 22:26 ] [ آناهیتا ] جام عدل
ساقی به جام عدل بده باده تا گدا غیرت نیاورد که جهان پر بلا کند [ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 16:09 ] [ آناهیتا ] گلبانگ سربلندی
بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد [ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 16:09 ] [ آناهیتا ] حافظانه
کام بخشی گردون ،عمر در عوض دارد
جهد کن که از دولت داد عیش بستانی *********************** پند عاشقان بشنو وز در طرب با زا کاین همه نمی ارزد شغل عالم فانی *********************
پیش زاهد از رندی دم مزن که نتوان گفت با طبیب نامحرم حال درد پنهانی
**************************** پیوند عمر بسته به موئیست، هوش دار غمخوار خویش باش،غم روزگار چیست؟ *********************
ز رهم میفکن ای شیخ ،بدانهای تسبیح که مرغ زیرک افتد،نفتد بهیچ دامی ************************** وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی حاصل از حیاط،ای جان ،این دمست تا دانی
[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:47 ] [ آناهیتا ] اعتماد به خدا
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید. [ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:43 ] [ آناهیتا ] به بال و پر
ببال و پر مرو ازره که تیر پرتابی هواگرفت ولی به خاک نشست.
از : حافظ شیرازی
[ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:34 ] [ آناهیتا ] پریدن بی پر
شعر از پروین اعتصامی [ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:29 ] [ آناهیتا ] بر جای خویش نیکوست
جهان چو خط و خال و چشم و ابروست که هرچیزی به جای خویش نیکوست.
از شیخ محمود شبستری در گلشن راز [ پنجشنبه 12 شهریور 1394 ] [ 15:29 ] [ آناهیتا ] روز سلامتبه روزگار سلامت درماندگان دریاب که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند.
حافظ [ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:02 ] [ آناهیتا ] بی پنداردر خیال انکه کاری می کنی خویش را گردو غباری می کنی
روح بی پندار زر بی غش است آتشست این خودپسندی آتشست
پروین اعتصامی [ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:57 ] [ آناهیتا ] طینتگر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد با طینت اصلی چه کند بد گوهر افتاد.
حافظ شیرازی [ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:56 ] [ آناهیتا ] شعر دو دستدانی که چرا خدا تو را داده دو دست من معتقدم که اندر آن رازی هست یک دست به کار خویشتن پردازی با دست دگر ز دیگران گیری دست در کتاب تا صبح تابناک اهورایی(فریدون مشیری) شاعر ناشناس [ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:29 ] [ آناهیتا ] آرزویت چیست؟
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون درخت بودم
سراپا سبز
کبوتر لانه ام می کرد
و رهگذر به زیر سایه ام می خفت دمی
تا خستگی هایش بگردانم
بدی ها از درون دل گرفته پاک می کردم
به هنگام ثمر سودی برای دیگران داشتم
نه تنها تن
و حتا لاشه ام هم زندگی می کرد
و هر دم رو به سوی آسمان پرواز می کردم
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش هم چو خورشیدی درخشان در زمان بودم
به هنگام طلوع من
زمین می گشت
به هنگام غروب من
در آن آسودگی می گشت
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش آب جاری در زمین بودم
سفر آغاز می کردم
به هر جایی که می رفتم
پیام آبی خورشید را سوغات می بردم
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش هم چو دریایی گران بودم
ز من ابرهای باران زا به سوی آسمان می رفت
و ماهی ها ز من می گشت
و خشکی ها به من می گشت
صدف ها در دلم می گشت
و مروارید روان می گشت
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون زمین بودم
پناه گاهی برای این و آن بودم
درون دل معادن بود و در دستم فقط بخشش
به دور از مستی غوغا
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون مهی بودم
به تاریکی شب روشن
و پا در خانه ی هر عاشق و معشوق
ره هر رهگذر را می نمودم روز
و همدم با غریبان در پی خورشید می رفتم
آرزویت چیست؟
بگو
گفتم:
که ای کاش چون گلی بودم
گل نیلوفر آبی
و شادی را به دل ها می نشاندم با لبی خندان
نشان مهر می گشتم
مرا بهر محبت هدیه می دادند.
اسفند 1374
شعر از محمد ملیحیان سایت شعر ناب
ا [ یکشنبه 04 آبان 1393 ] [ 17:30 ] [ آناهیتا ] |
||
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ] |