آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 294 admin
در بغداد 0 186 admin
نوکاپ 0 196 admin

عیب جویی

روی خودت تمرکز کن.بگذار آن قدر رشد معنوی و پیشرفت امور در زندگیت ،ذهنت را مشغول کند که دیگر فر صتی برای عیب جویی نداشته باشی.

 

نفیسه معتکف

درمجله رازموفقیت



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:05 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

قهرمان

زندگی یعنی خود را در کنار دیگران ساختن.

شما قبل از هر کس باید قهرمان خود باشید.

 

 

ناهید مومن خانی(مجله موفقیت)



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:04 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

مجله موفقیت 243

از یاد خدا غافل نباش تا خودت راتنها ندانی.

- سعی کن باعث پیشرفت مردم شوی و سنگ ها را از جلوی پایشان برداری تا خداوند هم در موقع خودش جواب کمک هایت را بدهد.

- بهتر است به خدا و خودت تکیه کنی.

- یادت باشد کسی که در کشور خودش موفق نباشد نمی تواند در یک کشور غریب از هر لحاظ موفق شود.

- وقتی کسی از تو تعریف می کند حرفش را قطع نکن.

- خودت را در پناه پروردگار قرار بده تا همیشه در امان باشی.

- به فکر فرزندان خود باش تا هم خوب تغذیه شوند و هم خوب تربیت شوند.

- زندگی را برای پول در آوردن نگذران، بلکه از پول برای زندگی کردن استفاده کن.

- چه در کارو چه در زندگی سعی کن بیش از حد خود را به خطر نیندازی.

- دل افرادی را که به کمکت احتیاج دارند را شاد کن.

- هر کسی نتیجه عمل خوب خودش را می بیند، پس تا می توانی به دیگران خوبی کن و منتظر نتیجه خوبی هایت باش.

- آرامش خود را حفظ کن و با مردم رفتار خوبی داشته باش.




[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:04 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

تشکر

تشکر و قدردانی از کسانی که واسطه ی فراهم آمدن نعمتی برای انسان هستند نیز نوعی تشکر از خداست.

 

 

الناز هاشم امیری

 در مجله راز موفقیت



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:03 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

ساده سازی

سادگی زیبایی است و هنر علم، در ساده سازی است.

 

 

دکتر احمد روستا(مجله موفقیت)



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:03 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

خرد

خرد یعنی اینکه بدانی از این به بعد چه کار کنی؛

مهارت یعنی اینکه بدانی آن کار را چگونه انجام دهی؛

و هنر این است که آن کار را انجام بدهی!

 

دیوید استار جردن



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:02 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

روز سلامت

به روزگار سلامت درماندگان دریاب

که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند.

 

حافظ



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:02 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

ذهن

ذهن فقط روی چیزهایی تمرکز می کند که شما برایش به عنوان مهم و با اهمیت تاکید کرده اید.

 

 

آقای حلت

مجله موفقیت

 



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:01 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

عزت نفس

نکته اینجاست که ما باید موازی با رشد شغلی ،تحصیلی و...اعتماد به نفس و عزت به نفسمان را هم پرورش بدهیم.

هنگا م حرکت روز افزون به سمت موفقیت به جای نگرانی از انتقادها و حرف های  بی اساس و بی مهری های دیگران ،تمکزتان را روی مسیر موفقیت و تقویت عزت نفستان بگذارید.

 

ابراهیم حلت آبادی فرهانی

 



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:00 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

مثبت نگری یعنی چه؟

مثبت نگر کسی است که نیمه خالی لیوان را می بیند اما به احتمالات فکر می کند یعنی می گوید این مقدار از لیوان خالی است و این مقدار پرحال من چه راه هایی را می توانم استفاده کنم تا بقیه لیوانر ا پر کنم.

چه توانایی هایی دارم و چه امکاناتی در دسترسم است.

 

احمد حلت



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 17:00 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

گفتگو

وقتی گفتگو و جدل گره ای از کار نمی گشاید چرا انسان باید به خودش زحمت دهد و کار را به جایی برساند که بعد از هزینه و زحمت زیاد به سنگر سکوت پناه ببرد.

شیوانا مجله موفقیت



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:59 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

موفقیت 244

- قبل از امضای هر قراردادی بهتر است با افراد آگاه و با تجربه مشورت کرد.

- یادت نرود هر چیزی برای تکمیل شدن نیاز به زمان دارد.

- با پس انداز اندک امروز می توانی سرمایه ای قابل توجه داشته باشی.

- گره های زندگیت را خودت باز کن ،زیرا هر کسی مشغول زندگی خودش است.

- شاید خودت نتوانی مسائل را حل کنی به یک مشاوره مراجعه کن

- افراد سودجو در این دوره کم نیستند و هر کسی به فکر خودش است،از این افراد دوری کن

- به افراد کوچکتر از خودت تجربیات خودت را بگو نگذار آنها مرتکب اشتباه شوند.

- از هوش وذکاوت خدادادی ات نهایت استفاده را بکن

- پاکدامنی و تقوا نشانه رسیدن به کمال انسانی است.

- هر روز برای خودت و دیگران دعا کن.

- مورداحترام بودن و عزیز شدن باعث پیشرفت تو می شود.

- به شکرانه سلامتی ات شاکر پروردگار باش و صدقه بده.

- فکر نکن همه چهره اصلی خودشان را نشان می دهند بعضی تودارند در مقابل چنین افرادی

باسیاست باش.

- از شرایط و موقعیت ها استفاده کن.

- بین حقیقت و واقعیت هنوز فاصله است.

- هنری که امروز کسب می کنی بلاخره روزی به دردت می خورد. سعی کن اگر کاری یاد گرفته ای در ان مهارت پیدا کنی.

 



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:59 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

زرنگ

آن کسی زرنگ است که از تجربیات دیگران خوب و درست استفاده کند.



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:58 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

بی پندار

در خیال انکه کاری می کنی

خویش را گردو غباری می کنی

 

روح بی پندار زر بی غش است

آتشست این خودپسندی آتشست

 

 

پروین اعتصامی



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:57 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

طینت

گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد

با طینت اصلی چه کند بد گوهر افتاد.

 

حافظ شیرازی



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:56 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

تصمیم درست

کسانی موفقند که بتوانند در لحظه‌ی خاص تصمیم درست بگیرند.

 

 

 

آقای خیابانی مجری



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:55 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

موفقیت 248

- با سم زدایی و دفع سموم می توانیم به اجزای بدن خود برای یک فعالیت متعادل کمک کنیم.

- برای کارهایت اول فکر کن و نظم و سازماندهی لازم را به عمل بیاور

- برای سپاسگذاری از پروردگار راههای زیادی وجود دارد . ساده ترین راه فکر کردن به نعمتهای اطراف و شکرگذاری است

- یادت نرود که غذای روح  عزیزانمان عشق محبت توجه و پشتیبانی فکری و مالی است.

- هدیه دادن به کسانی که دوستشان داری کار خوبی است.

- کار و تفریح را درحد متعادل نگه دار.

- الویت های زندگی را بشناس انها را فهرست کن و در مورد هر کدام بیندیش.

- اگر باید از دیگران کمک بگیری حتما این کار را بکن.

- هر چیزی را زیاد جدی نگیر مگر اینکه واقعا اون مسئله جدی باشد.

- بگذار دیگران از دیدن تو شاد شوند.

- کمی از توقعات غیرواقعه بینانه ات را کم کن.

- به دیگران حق نظر دادن و فکر کردن بده.

- اگر از کسی دلخوری، بدون پرده و رودربایستی به او بگو.

- انسانهای موفق از راز کار خود غافل نیستند و با اندیشه عمل می کنند.

- فکر سلامتی جسمیت باش.

- در زندگی بیشتر به خدا توکل کن و از سخنان دیگران ناراحت نشو.

- یادت باشد که آدم از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود.

- کار و فعالیت خوب است اما سعی کن زمانی را هم به استراحت کردن اختصاص بده.

- هیچ وقت اصل و ریشه خود را فراموش نکن.

- مثل همیشه با سیاست ارتباط برقرار کن.

- برای خودت همیشه حد و مرزی را نگه دار تا دیگران به خودشان اجازه ندهند هر چیزی را که دوست دارند بگویند.

- در خرید به ویژه لباس افراط نکن.

- بگو مگو و جر و بحث را از زندگیت دور بینداز.

- به واقعیت زندگی توجه بیشتری داشته باش.

 

موفقیت 248



[ چهارشنبه 11 شهریور 1394 ] [ 16:55 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

درباره موسسه خیریه کمک


موسسه خیریه کمک مربوط کتایون ریاحی برای کمک به کودکان ناشنوای زیر 4 سال که احتیاج به عمل حلزون گوش دارند کمک میکند تا هزینه

های درمان آنها را تهیه کرده تا این کودکان بتوانند شنوایی خود را به دست بیاورند و مانند کودکان باشند

این موسسه نیز سایتی دارد که میتوانید با عضو شدن در ان ماهانه مبلغی را به این موسسه کمک کنید و یا به همین صورت بدون عضو شدن هر

چقدر رو که مایل هستید به این سایت واریز کنید...



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:39 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

ترک اعتیاد

برنامه ترک اعتیاد خدا محور است

 

 

 

 

مجله موفقیت ابراهیم حلت آبادی



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:38 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

نیروی مافوق

نیروی مافوق می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند.

 

 

 

 

مجله موفقیت ابراهیم حلت آبادی



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:37 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

عشق

عشق نگاه کردن به یک کوه از زوایای مختلف است.

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:37 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

چشمه

مثل چشمه باش که می جوشد نه آب انبار که فقط آب را در خود دارد.

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:36 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

عشق و سخاوت

خداعشق است سخاوت و بخشش است اگر باور کنیم هرگز به ضعف هایمان اجازه نخواهیم داد مکا را از پا درآورند.

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:35 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

سفر

وقتی به سوی چیزی که همیشه می خواستید سفر می کنیم غصه ها ماندگار نمی شوند.

 

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:34 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

اوج

وقتی در اوج هستیم همه چیز کوچک به نظر میرسد افتخارات و اندوه های مان اهمیت خود را از دست می دهند.

 

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:33 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

راز

راز در حال نهفته است.اگر به زمان حال توجه کنی.

خواهی توانست آن را بهتر کنی.و اگر زمان حال را بهتر کنی هر چه بعد از آن پیش می آید هم بهتر خواهد بود.

 

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:33 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

حکمت

انسان فقط برای آن آفریده نشده که به دنبال حکمت بگردد

 بلکه آفریده شده تا زمین را شخم بزند انتظار باران را بکشد

گندم بکارد غلات  را هم درو کند و نان هم بپزد.

 

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:33 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

روزهای یکسان

هنگامیکه همه روزها به چشممان یکسان میشوند به دلیل انست که

دیگر چیزهای خوبی را که در زندگیمان ظاهر میشوند را نمی بینیم.

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:32 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

دلاور نور پائولو

دلاور نور برای رسیدن به رویاهایش به اراده قوی و ظرفیت فراون برای پذیرش نیاز دارد.

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:31 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

پائولوکوئیلو

نشانه ها گاهی غیر قابل درک و گاهی بسیار آشکار همه جا هستند

 اما اگر بخواهی آنها را تبدیل به نقشه راه کنی باید به دقت ترجمه شان کنی.

 

 

پائولوکوئیلو



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:30 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

شعر دو دست

دانی که چرا خدا تو را داده دو دست

من معتقدم که اندر آن رازی هست

یک دست به کار خویشتن پردازی

با دست دگر ز دیگران گیری دست




در کتاب تا صبح تابناک اهورایی(فریدون مشیری)

شاعر ناشناس



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:29 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

مجله موفقیت 274

- انسان باید نگرانی و دستپاچگی را از خود دور کند و با تمرکز به وظایفش بپردازد.

- در اجتماع ظاهر شدن بهتر از تنها بودن و غصه خوردن است.

- تنها خداوند است که می تواند به درستی در مورد مخلوقاتش قضاوت کند.

- فراموش نکن که پوا برای زندگی کردن است پس نباید زندگی را فدای کسب و کار کرد.

- به یاد داشته باش  که در یک مزرعه کلاغ جرات نزدیک شدن به مترسکی را که ایستادگی را تنها به نمایش گذاشته است ندارد.

- بعضی وقتها جدایی درمان است.پس همیشه فاصله ها را گله نکن و گاه قدر فاصله ها را بدان.

- از خداوند بخواه که راه درست زندگی را به تو نشان دهد و تو را در مسیری هدایت کند که بتوانی در ان به آرامش برسی.

-




[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:24 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

چند امضای اینترنتی


- راستی بهترین است/خوشبختی است/خوشبختی برای كسی است كه بهر بهترین راستی/راست/ پاك باشد/

- دارا که باشی..... سارا خودش می آید


- اگر هواپیما بال نداشته باشه خودم بال در میاورم و بر سر دشمن فرود می آیم و تن به اسارت نخواهم داد.
- تا خاک نشدی خاکی باش !

 

- همه رویاهای ما میتواند محقق شوند ، اگر ما شجاعت دنبال کردن آن ها را داشته باشیم کلمه جادویی که شما را به همه آرزو هایتان میرساند ، خ و ا س ت ن است

 

 

- کوله بارم بر دوش سفرى مى‎ ‎باید،سفرى تاته تنهایى محض هرکجا لرزیدى،از سفر ترسیدى ، فقط آهسته بگو: من خدا را دارم!

- برای آمدنش دعا نکن شاید وقتی آمد آنی باشد که رفته بود

 

 

 

 

 

 



[ سه شنبه 03 شهریور 1394 ] [ 17:11 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

خواص لوبیا قرمز


..



[ پنجشنبه 08 آبان 1393 ] [ 17:01 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

دستور پخت کیک ساده

این کیک خیلی سادست.

مواد لازم:

 یک لیوان آرد

یک لیوان روغن

 یک لیوان شکر

سه عدد تخم مرغ

یک قاشق چایخوری بکینگ پودر

یک قاشق چایخوری وانیل

یک قاشق سرخالی ماست. ( برای من ماست سفت خامه ای بود)

 

دستور پخت:

برای درست کردن آن ابتدا تخم مرغ ها را در ظرفی بشکنید و با هم زن خوب هم بزنید تا پف کند و بعد شکر را بزنید

و باز هم بزنید تا رنگ تخم مرغ کرم شود و بعد روغن را بزنید و انرا با هم زن مخلوط کنید اکنون همزن را خاموش

کنید و لیسک را بردارید و آرد را با با بکینگ بودر و انیل مخلوط کنید و آهسته آهسته درون ظرف بریزید و با

لیسک آرام آرام مخلوط کنید. حواستان باشد که سریع و با ضربه این کار را نکنید و هم چنین به ظرفتان نیز ضربه

نزنید. زیرا باعث کم شدن پف آن می شود و کف قالبتان را چرب کنید و مایع را درونش بریزید . فر را از قبل روشن

کنید تا گرم شود و قالب را درون فر بگذارید دمای فر روی 180 باشد و حدود 45 دقیقه تا یک ساعت طول می کشد تا

دو روی آن سرخ شود.

البته روش دیگری نیز برای پخت آن میتوانید استفاده کنید.

 برای این روش زرده و سفیده را جدا  کنید و زرده را در ظرفی با نصف لیوان شکر هم بزنید تا کرم شود و بعد روغن

و آرد و مابقی را طبق روش گفته شده اضافه کنید و سفیده را در ظرفی دیگر با هم زن و نصف دیگر شکر خوب هم

بزنید تا سفت شود و از ظرف بیرون نریزد و بعد با لیسک آرام آنرا با مابقی موادتان که اماده است مخلوط کنید و بعد

در قالب بریزید. به این روش پف بیشتری می کند. 

 



[ چهارشنبه 07 آبان 1393 ] [ 17:02 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (4) ]

ایده خندوانه توسط چه کسی و چگونه شکل گرفت

 

 

 

 

  • واقعیت این است که امروزه تعداد کمدین هایی که سهم درستی در خنداندن مردم دارند
    نسبت به هنرمندان دیگر ژانر های هنری بسیار کمتر است. مقوله ˈخنداندنˈ
    دارای ارزشهای منحصر به فردی است برای همین وقتی متوجه شدم می توانم در
    کنار کمدین های دیگر فیلمی بسازم یا در کنار آنها فیلمی را بازی کنم ترجیح
    دادم تمرکزم را روی این مقوله بگذارم. حدود ۱۳ سال پیش ایده خندوانه به
    ذهنم رسید. طبق عادت ایده هایم را با یکسری از دوستانم مطرح کردم و از آنها
    نظر گرفتم. در نهایت و آهسته آهسته خندوانه شکل گرفت.
  • همیشه حس می کردم می توان یک شو تلویزیونی ساخت. یک برنامه تلویزیونی در یک استودیو
    تیپیکال و با تماشاگران تیپیکال به همراه موزیک با استاندارد های کامل یک
    شو تلویزیونی برای شاد کردن مردم.

  • سال ۸۳ یکبار این ایده را به شبکه ۲ دادم که با استقبال آنها روبرو شد ،
    چند جلسه هم برگزار کردیم اما شاید بودجه و مسایلی این چنینی باعث شد که
    عملی کردن این ایده تا این روزها به تاخیر بیفتد
  • اصولا تاکنون بدون انجام کارهای تحقیقات و پژوهشهای بنیادی دست به برنامه سازی نزده ام ، در مورد کار ˈخندوانه ˈاز دو هزار مقاله ای که درباره خندیدن و خنده در جهان تالیف و نوشته شده
    بود تقریبا ۹۰۰ مورد استخراج و بن مایه علمی برنامه ما شد و بارزترین بخش
    این مقالات توجه به اثرات حیرت انگیز خنده در انسانها بود .
  •  بهراد جوانبخت از دوستان خوب من که گرافیک برنامه هم کار اوست، اسم برنامه را پیشنهاد داد و من هم پذیرفتم.

  • در طول زندگی ام هیچ وقت هیچ کاری را بدون مطالعه آغاز نکردم و وقتی قرار
    باشد سازنده برنامه باشم این حساسیتم چند برابر می شود. اما درباره مهمان
    های خندوانه ، ابتدا یک لیست تقریباً ۹۰۰ نفره تهیه کردیم و آنها را به بخش
    های مختلف همچون پزشکان، دانشمندان، نخبگان، ورزشکاران، روانپزشکان و
    هنرمندان و زیر شاخه های فرعی آنها تقسیم بندی کردیم.
  • مهمترین ملاک انتخاب ما توانایی گفت وگوی میهمانان در زمینه شاد کردن دیگران بود، برخی
    میهمانان وقتی دعوت به حضور در برنامه می شدند از اینکه نتوانند ظاهری خنده
    رو داشته باشند نگران بودند اما توانایی همین افراد برای انعکاس نکاتی در
    نحوه شاد کرده زندگی بسیار مورد توجه قرار گرفت و بازخوردهای پیامکی ما
    موید این مساله بود.
  • ما دربرنامه هایمان نشان دادیم که انسان های موفق و محبوب در هر تخصصی قطعاً آدم
    هایی شوخ طبع هستند. ما آدم موفق عبوس نداریم و تحقیقات علمی بیانگر این
    نکته است که شادی تنها راه رسیدن به موفقیت و محبوبیت است . شک نداریم که
    آدم دلخور و ناراحت قطعاً در تصمیم گیری هایش دچار اشتباه می شود. بغض
    داشتن به جهان و موضوعات آن انسان را آهسته آهسته شبیه هیتلر می کند. این
    انسان ها شاید موفق شوند اما موفقیتشان پلید خواهد بود .

 

 

 

 

 

گفتگو با رامبد جوان در مورد خندوانه (عکس)



[ سه شنبه 06 آبان 1393 ] [ 17:35 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

سه آزاده در برنامه خندوانه مهم

 

 

 

 

 

 

کلی خندیدم اگر چه گاهی چشمانم بارانی می شد.

و کلی هم مطلب آموختم. از همان جملات کوتاه و ساده.

از انسانیت و اعتقاد به یک منبع و مرجع بزرگ و ارزشمند مثل ائمه که در هر جا باشه می تونه خیلی تفاوت در آدم ایجاد کنه. ولو در بد ترین شرایط مثل جنگ .

مفهوم آزادی که چقدرآزادی ارزشمنده..........

رابطه مستقیم شادی و نشاط که برای تقویت روحیه و همچنین ایستادگی در برابر سختی ها و در عین حال پیشروی و ارتقاء و رسیدن به مقصود خاسته ها می تونه مفید باشه...

حس مسئولیت  که گاهن از زیرش ممکنه در بریم و شونه خالی کنیم اما  هم چنان در این سه نفر موج می زد و براشون اهمیت داشت.

و خیلی از مطالب دیگه........


گفتگو با رامبد جوان در مورد خندوانه (عکس)

 

 

 

 

 



[ دوشنبه 05 آبان 1393 ] [ 17:54 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

آرزویت چیست؟

 

 

 آرزویت چیست؟



                       بگو



 گفتم:



 که ای کاش چون درخت بودم



 سراپا سبز



 کبوتر لانه ام می کرد



 و رهگذر به زیر سایه ام می خفت دمی



 تا خستگی هایش بگردانم



 بدی ها از درون دل گرفته پاک می کردم



 به هنگام ثمر سودی برای دیگران داشتم



 نه تنها تن



 و حتا لاشه ام هم زندگی می کرد



 و هر دم رو به سوی آسمان پرواز می کردم



 



 آرزویت چیست؟



                           بگو



 گفتم:



 که ای کاش هم چو خورشیدی درخشان در زمان بودم



 به هنگام طلوع من



 زمین می گشت



 به هنگام غروب من



 در آن آسودگی می گشت



 آرزویت چیست؟



                      بگو



 گفتم:



 که ای کاش آب جاری در زمین بودم



 سفر آغاز می کردم



 به هر جایی که می رفتم



 پیام آبی خورشید را سوغات می بردم



 آرزویت چیست؟



                     بگو



 گفتم:



 که ای کاش هم چو دریایی گران بودم



 ز من ابرهای باران زا به سوی آسمان می رفت



 و ماهی ها ز من می گشت



 و خشکی ها به من می گشت



 صدف ها در دلم می گشت



 و مروارید روان می گشت



 



 آرزویت چیست؟



                      بگو



 گفتم:



 که ای کاش چون زمین بودم



 پناه گاهی برای این و آن بودم



 درون دل معادن بود و در دستم فقط بخشش



 به دور از مستی غوغا



 



 آرزویت چیست؟



                      بگو



 گفتم:



 که ای کاش چون مهی بودم



 به تاریکی شب روشن



 و پا در خانه ی هر عاشق و معشوق



 ره هر رهگذر را می نمودم روز



 و همدم با غریبان در پی خورشید می رفتم



 



 آرزویت چیست؟



                      بگو



 گفتم:



 که ای کاش چون گلی بودم



 گل نیلوفر آبی



 و شادی را به دل ها می نشاندم با لبی خندان



 نشان مهر می گشتم



 مرا بهر محبت هدیه می دادند.



اسفند 1374
 
شعر از محمد ملیحیان سایت شعر ناب

 

 

 

 

 

ا



[ یکشنبه 04 آبان 1393 ] [ 17:30 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

شاهزاده خوش چهره

 

 

ا

روزی روزگاری پادشاه کشور قصه‌ها که پسرش، دیگر حالا بزرگ شده بود و برای خودش مردی‌ بود، را صدا زد و به او گفت: پسرم تو شاهزاده و ولیعهد این مملکت هستی. بهتر است قبل از مرگ من ازدواج کنی و پسری بیاوری تا اکنون اعتبار پادشاهی آینده تو، برای مردم محکم شود.

 

پسر گفت: اما پدر من هنوز کسی را برای ازدواج پیدا نکرده‌ام.

 

پادشاه جواب داد: من برای تو دختری را در نظر گرفته‌ام. شنیده‌ام آن سوی سرزمین در، دریاهای بزرگ پری‌ای زندگی می کند که بسیار زیبا روی است. اگربا او ازدواج کنی، علاوه بر اینکه مالک کل خشکی‌ها هستی مالک کل دریاها هم، می‌شوی و در آینده نیز فرزندانی زیباروی و قدرتمند خواهی داشت.

 

پسر خوشحال شد. کوله بار سفرش را جمع کرد. صبح زود وقتی که آسمان رو به روشنایی می‌رفت، با اسب به طرف دریاهای بزرگ راهی شد.

 

روزها گذشت وشاهزاده، روستاها و شهرهای زیادی را طی کرد.

 

تا به شهری رسید که بوی دریا و ماهی‌ها به مشامش می‌خورد. شاهزاده تصمیم گرفت، به مزرعه‌ای که در نزدیک او بود و جوی آبی در کنارش جریان داشت برود؛ غذایی بخورد و سر و روی خود را بشوید.

 

وقتی به نزدیک مزرعه رسید صدای آوز محزونی گوشش را نوازش داد. اطراف را نگاه کرد. از دور دختری را دید که از بین مزارع می گذرد و به سمت او می آید.

 

شاهزاده از اسب پایین آمد. از کوله‌اش شربتی را در آورد. جرعه ای از آنرا نوشید و مشغول تماشای دختر شد. لحظه به لحظه لباس رنگارنگ روستایی و چهره‌ی زیبای دختر که مثل ماه در سیاهی موهایش می درخشید، نمایان تر می شد.

 

دختر به نزدیک شاهزاده رسید. لبخندی روی لب‌هایش که مثل گلهای کنار جوی، قرمز بود؛ نشست. پسر پادشاه انگار یک لحظه همه‌ی درونش شعله ور شد.

 

دخترکه سر و لباسش غبار آلوده بود، نگاهی به سر تا پای پسر انداخت و به او گفت: معلوم است که از ثروتمندان هستی؟ تو کیستی و به کجا می روی؟!

 

صدای محزون و گیرای دختر مثل لالایی در گوش پسر نواخته می شد. در دلش گفت: دختری که می تواند همسر زندگی من باشد همین است، نه یک پری دریایی که معلوم نیست چگونه باشد و یا چه خلق و خویی داشته باشد.

 

و سپس با غرور جواب داد: من ولیعهد این سرزمینم. در حال سفرم؛ دنبال دختر مورد علاقه ام می گردم؛ تا با او ازدواج کنم.

 

دختر از شنیدن این حرف، گل از گلش شکفت و گفت: خوب… توانسته‌ای او را پیدا کنی؟!

 

پسر گفت: بله… اکنون روبروی من ایستاده است. در حالیکه هیجان در صدایش موج می زد پرسید: با من ازدواج میکنی؟

 

دختر خوشحال شد و گفت: معلومه… چه کسی از پسر پادشاه بالاتر و بهتر؟!

 

و هر دو روی اسب نشستند و به سمت کاخ راه افتادند. هر دو در دلشان چراغ امید روشن بود و در فکرشان رویاهای زیبا…..

 

وقتی به کاخ رسیدند، شاهزاده دختر را به خدمه سپرد تا برایش لباس خوبی فراهم کنند. خودش هم بعد از حمام و رفع خستگی لباس مناسبی پوشید و به همراه دختر به کاخ پدرش رفت.

 

پسر با خوشحالی به پادشاه گفت: پدر…. من آن پری زیباروی را با خود آوردم. اکنون می توانید بساط عروسی را فراهم کنید.

 

پادشاه نگاهی به قد و بالای دختر انداخت. دختر به عنوان تعظیم سرش را خم کرد. پادشاه گفت: این خیلی عالیست. مبارک باشد؛ همین اکنون دستور میدهم تا عروسی را برپا کنند، به همه جارچیان می گویم تا به همه شهرها خبر دهند.

 

پادشاه به سرعت مجلس با شکوهی راه انداخت.

 

بعد از آن شاهزاده و دختر، روزهای خوب و شادی را با هم می گذراندند. پسر گشت و گذارش را میان مردم فراموش کرده بود و دختر تماشای غروب و طلوع زیبای خورشید را.

 

مثل هر روز شاهزاده، با صدای خدمتکار که به درب کوبید و گفت: عالیجناب صبحانه و نوشیدنی‌تان را آوردم؛ از خواب بیدار شد. از پشت پنجره همسرش را داخل حیاط دید که در حال شانه زدن موهایش، زیر نور خورشید است. نزد او رفت. سلام کرد و دستی در گردن او انداخت و گفت: امروز خیلی هوا گرم است…

 

همسرش لبخندی زد.

 

شاهزاده گفت: بیا برویم در آب استخر، کمی شنا کنیم و سرحال شویم.

 

دختر اخم‌هایش درهم رفت. خودش را از دست شاهزاده رهاند و گفت: نه… باید بروم به کارهایم برسم. راستی تو چرا نمی روی به امور مملکت رسیدگی کنی؟ بهتر است سری هم، به کاخ پدرت بزنی. چند روز است که او را ندیده‌ای؟!

 

شاهزاده ابتدا متحیر شد و بعد، بی تفاوت به حرف همسرش، او را در آغوش گرفت و به سمت استخر داخل حیاط کشاند.

 

همسرش عصبانی شد و فریاد زد، چه کار می کنی؟! گفتم باید بروم…

 

و هر دو به داخل آب افتادند. بعد از چند ثانیه از زیر آبها بیرون آمدند .شاهزاده، آبِ روی چشمانش را با دست پاک کرد. در آن سوی استخر یک ماهی بزرگ را دید که نیمی از بدنش ماهی و نیمِ دیگر، چهره همسرش است. لحظه ای از تعجب تکان نخورد و بعد به خود آمد. خود را به لبه‌ی استخر رساند. با عصبانیت پرسید: تو که هستی؟

 

ماهی گفت: کار اشتباهی کردی که من را داخل آب انداختی. ما داشتیم باهم، زندگی خوبی می کردیم و در آینده صاحب کل این سرزمین می شدیم.

 

شاهزاده از این حرف جا خورد و با تعجب پرسید: یعنی ….یعنی چه؟! منظورت این است …؟!

 

ماهی در آب غلطی زد و خود را به لبه آن سوی استخر رساند و گفت:من پری دریاهای آن سوی سرزمینم. روزی از ماهی‌گیرها که با قایق و لنچ‌هایشان، به روی دریای من آمدند، شنیدم که پادشاه، پسری دارد خوش چهره. تصمیم گرفتم کاری کنم که همسر شاهزاده شوم تا هم مالک کل دریاها و هم مالک کل خشکی باشم.

 

پسرکه احساس می کرد گوش‌هایش اندازه گوش‌های الاغ شده است و از تعجب چشمانش گرد شده بود، با دقت به حرف‌های پری دریایی گوش می داد.

 

پری ادامه داد: به همین دلیل نزد درخت هزارساله ای که، در یک ساحل دور افتاده قرار دارد و کسی هم، از آن خبر نداشت، رفتم. از او خواستم که مرا شبیه انسان کند.  سه روز تمام، روزه گرفتم و سه روز و سه شب نخوابیدم. در ساحل آنجا، روی خشکی، در آفتاب داغ و سوزان، دراز کشیدم تا باله‌هایم به پا تبدیل شدند. اما نباید هیچ‌ وقت درونِ آب حجیم می‌افتادم. چون دوباره پاهایم به باله برمی‌گشت.

 

بعد از آن، به طرف پایتخت راه افتادم . به اولین ده که رسیدم، از زنان آنجا در قبال پرداخت مرواریدی که با خود داشتم، لباس و غذا تهیه کردم.

 

پسر ابتدا خشکش زده بود. نمی دانست چه کار کند. اما بعد به داخل کاخ و به اتاقش رفت. مدام از این طرف، به آن طرف می رفت و با خود فکر می‌کرد.

 

از هیبت پری دریایی هیچ خوشش نمی آمد. غیر از چهره اش که همان چهره دختر معصومی بود، که روز اول دیده بود، هیچ شباهتی به دختر مورد علاقه‌اش نداشت.

 

از طرفی حرف‌های پدرش قبل از سفر، مدام در ذهنش می چرخید. در آخر تصمیم گرفت که پری را، برای همیشه در آنجا رها کند.

 

از غروب خورشید گذشته بود.

 

پادشاه که مدتی می شد از پسرش بی خبر بود، تصمیم گرفت به دیدن پسرش برود و از اوضاع فرزنددار شدن او با خبر شود.

 

پادشاه وقتی وارد حیاط شد، پری دریایی را دید که، در کنار استخر خوابیده است. داخل کاخ شد و به اتاق پسر رفت. او را دید که بی قرار و عصبانی است. تعجب کرد و پرسید: پسر چه شده است؟!  چرا اینقدر عصبانی هستی؟ شاهزاده  که دیگر خیالش راحت بود چیزی برای پنهان کردن ندارد. آرام روی تختش نشست. روبه به پدرش گفت: من دیگر نمی توانم با یک پری دریایی زندگی کنم. ما هیچ شباهتی به هم نداریم. من چطور میتوانم تا آخر عمر، با یک ماهی بد هیکل و بزرگ زندگی کنم؟ چه رسد که از او، ولیعهدی هم به دنیا بیاید.

 

پادشاه کنار پسر روی تخت نشست و دستی به پشت پسرش زد و گفت: من با اینکه هیچ وقت پری دریایی را ندیده بودم، اما می دانستم که او چگونه است و چه مشخصاتی دارد. آگاهانه به تو گفتم که با او ازدواج کنی. پسر گفت:اما آخر مالک کل سرزمین شدن…..

 

 پادشاه حرف پسر را قطع کرد که: نه …فقط این نبود.

 

راستش را اگر بخواهی….

 

 زمانی که با شاهزاده هندوستان یعنی مادرت ازدواج کردم، بعد از مدتی، متوجه شدم که ما بچه دار نمی شویم .سالها گذشت. اما از زنان دیگر هم بچه ای به دنیا نیامد. روزی پادشاه هندوستان به دیدن ما آمد وگفت که راهی را به ما نشان می دهد که بچه دار شویم، به شرط آنکه همسران دیگر را رها کنم و تنها؛ دخترش همسرم باشد. من هم که ولیعهدی می خواستم، قبول کردم.

 

 پادشاه نفس عمیقی کشید. پنجره را باز کرد و به ستاره های شب خیره شد.

 

صدای هم خوانی جیرجیرکها سکوت اتاق را شکست .

 

پادشاه رو به پسرش کرد و ادامه داد: پادشاه هندوستان به من و مادرت قورباغه ای داد و یک شیشه، که درون آن معجونی بود. او تعریف کرد که چگونه آنرا از یک ماهاراجه‌ی هندی گرفته است و اگر آن معجون را به قورباغه دهد، قورباغه پسری خواهد شد.

 

ما همان موقع به قورباغه کمی از معجون دادیم. جلو ی رویمان پسری سبز شد بسیار زیبا و خوش تیپ .

 

پادشاه هند شیشه را به مادرت داد و گفت که هر روز قطره ای از این معجون را به تو بدهد تا پسری باقی بمانی….

 

اما مادرت دلش نمی خواست، تو این راز را هیچ وقت بفهمی. برای همین همیشه، از آن معجون داخل شربتی می ریخت و به تو می‌داد. آن شربت‌های همیشه‌گی که برای تو فرستاده می‌شد، از همان معجون بود.

 

 پسر سرش را میان دو دستش گرفته بود، و در حالیکه هنوز، هیبت پری دریایی برایش هضم نشده بود، با شنیدن حرفهای پدر گریه سر داد.

 

پادشاه کنار پسر نشست و گفت: به همین علت به تو گفتم که با پری دریایی ازدواج کنی. اکنون من می روم تا راحت باشی. فردا با من بیا و به امور مملکت رسیدگی کن.

 

پادشاه رفت اما جیرجیرکها هنوز آواز می خواندند و گاهی صدایشان در میان گریه شاهزاده گم می شد.

 

صبح شد. پری دریایی بیدارشده بود و در آب به این طرف و آن طرف می رفت. شاهزاده که تاصبح نخوابیده بود بلند شد و از پنجره، طلوع خورشید را نگاه کرد که چگونه  آرام بالا می آید و خودش را در تاریکی شب جا می کند و آن را از میدان می‌برد. به پری دریایی نگاه کرد…

 

و سپس رفت تا زندگی را از نو آغاز کند.

 

 

 

||||| نویسنده آناهیتا مقیمیان از سایت یک شعر
 

ا



[ شنبه 03 آبان 1393 ] [ 17:32 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]

ذرت


 

 

 

 

مواد مغذی موجود در 100 گرم ذرت خام :

 

انرژی

350 کالری

آب

13 گرم

پروتئین

9 گرم

چربی

4 گرم

مواد نشاسته ای

72 گرم

کلسیم

22 میلی گرم

سدیم

1 میلی گرم

پتاسیم

285 میلی گرم

فسفر

265 میلی گرم

آهن

2 میلی گرم

ویتامین A

490 واحد

ویتامین B1

 0/4 میلی گرم

ویتامین B2

 0/12 میلی گرم

ویتامین B3

 2/2 میلی گرم

آرسنیک

30 میلی گرم

كاكل ذرت دارای مواد معدنی مختلف و املاح پتاسیم و كلسیم می باشد .


در صد گرم كاكل ذرت مواد زیر موجود است :

 

گوگرد 2/8 میلی گرم
كلر  3/6 میلی گرم
فسفر  5/2 میلی گرم
سیلیسیم  4 گرم
آهن 0/06 میلی گرم
كلسیم  1/7 میلی گرم
منیزیم  1/4 میلی گرم
سدیم 0/2 میلی گرم
پتاسیم  26/5 میلی گرم

 

 

 

 
همانطور كه در جدول بالا مشاهده می شود كاكل ذرت دارای مقدار زیادی پتاسیم است وبعلت وجود این ماده معدنی است كه كاكل ذرت ادرار آور است .
خواص داروئی:
خواص درمانی ذرت
 ذرت دارای ارزش غذایی فراوانی است و بعلت نداشتن گلوتن (ماده چسب گندم) قابلیت تهیه نان  از آن وجود ندارد . بنابراین برای تهیه نان ذرت باید آن را با سایر غلات مخلوط کرد .
ذرت از نظر طب قدیم ایران سرد و خشك است "
1) پماد ذرت خشك كننده زخم ها می باشد .
2) ذرت غذای خوبی برای پیشگیری از سرطان است.
3) استفاده مداوم از ذرت از كرم خوردگی دندان جلوگیری می كند .
4)روغن ذرت كلسترول خون را پائین می آرود .
5)روغن ذرت برای درمان اگزما و بیماریهای پوستی مفید است.
خواص درمانی كاكل ذرت
 كاكل ذرت را قبل از رسیدن كامل میوه یعنی قبل از پژمرده شدن می چینند و بسرعت خشك می كنند . كاكل ذرت بعد از خشك شدن رنگ قهوه ای پیدا می كند .
برای درست كردن دم كرده كاكل ذرت ،‌مقدار 30 گرم از آنرا در یك لیتر آب جوش ریخته و به مدت پنج دقیقه دم می كنند .
1-دم كرده كاكل ذرت ادرار آور است و آرام كننده دستگاه ادراری است .
2-درد و ناراحتی های دستگاه ادراری را تسكین می دهد .
3-سنگ مثانه ،‌التهاب ،‌ورم مثانه و درد مثانه را از بین می برد .
4-كاكل ذرت بطور كلی دستگاه ادراری را تمیز می كند .
بغیر از كاكل ذرت از برگ و ریشه وساقه بلال نیز استفاده طبی بعمل می آید .
1) جوشانده ساقه وسط بلال خونریزی از بینی را بند می آرود.
2) برای دفع سنگ مثانه از جوشانده برگهای بلال استفاده كنید .
3) جوشانده ریشه ذرت برای سوزش مجاری ادراری مفید است .
4) جوشانده وسط بلال درد شكم و معده را از بین می برد .
5) در قدیم برای معالجه سوزاك از جوشانده ساقه بلال استفاده می كردند .

 

مضرات :
مضرات خاصی برای آن بیان نشده است .

 

 

 

منبع:www.irteb.comا


[ جمعه 02 آبان 1393 ] [ 17:11 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]