آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 294 admin
در بغداد 0 186 admin
نوکاپ 0 196 admin

سفر۲

امشب ماه یه جوری گرد و غلمبه وسط اسمون داره میدرخشه که انگار دنیا هیچ غصه ای و رنجی نداره.
ربطش اینه که هر وقت ماه رو  میبینم یه طوری محو تماشاش میشم که یادم میره رنج هامو. انگار زمین زیر پام میچرخه و ناخوداگاه ازجا پا میشمو میرقصم. همه نا امیدی هام غم هام یهو پر میکشه میره.
البته اینجا نمیتونم برقصم لبه در ماشین روبه روی حافظیه نشستم. 
توی روز پشت درش فالگیرایی با یه پرنده وایستادن و فال حافظ میگیرن.
ولی حافظ رو از روی کتاب با خط نستعلیق خوندن یه چیز دیگست.
 وقتی خودت تمرکز کنی چشماتو ببندی نیت کنی حافظ رو به شاخ نباتش قسم بدی و از رو کتاب  فال بگیری یه چیز دیگست... 
ولی تو عصر دیجیتال گوشی رو برمیدارم و یه فال حافظ میگیرم
فالم این شد. 
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست...
حافظ همیشه برای من شبیه یک دوست یک همدم و مونس و مشاور بوده
شایدم شبیه یک آینه که افکارم احساسات درونم رو به خودم نشون میده 
ولی فالهاش یه جوری نزدیک در میاد که انگار جلوت نشسته و داره باهات حرف میزنه.
 به بچه ها که اکثرا یکی دوتا هستن با پدرو مادراشون تو پیادروی همیشه شلوغ اینجا نگاه میکنم بچه های عصر جدید بی پروا شیطون حاظر جواب و لجام گسیخته و پر از معلوماتن که با نسل ما خیلی تفاوت دارن. 
بچه ها همیشه شگفت زده ام میکنن
نگاهی به سمت تخت جمشید میکنم از همینجا. احتمالا تو این سالهایی که ندیدمش خیلی خرابتر شده و فقط افسوسش رو میخورم. یادمه تو پاسارگاد از پله های یه قلعه نیمه ویرانه بالا رفتم در حالیکه میترسیدم نکنه زیر پام خالی بشه یهو به اعماق زمین فرو برم. از اون بالا به زیر پام نگاه کردم به ستونهای به جا مانده به حالت افسونی که داشت به تصاویر عجیب دیوارها که برام نامفهوم بود 
و حس افتخار و شکوه و جلالی که توی هیچ شهر دیگه ای نداشت...
با این همه دلم نمیخواست توی این قصرها زندگی کنم زن پادشاه، دختر پادشاه یا یک ندیمه باشم. حتما بهشون خوش میگذشته با اون جشنها در خاندان سلطنتی... 
اما با حس جستجوگریم چه میکردم.
اینکه الان توی دنیای مدرنتر توی هوای آزاد بایستی و از این بالا از این بیرون تماشاشون کنی و بعد بری به جای دیگه ای سفر کنی فکر کنم لذت بخش تره...



[ پنجشنبه 18 آبان 1402 ] [ 4:08 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]