آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 294 admin
در بغداد 0 186 admin
نوکاپ 0 196 admin

سفر۱

اسمون مثل دشتی بی انتها وسیعه اما مثل اسمون تهران یا جنوب یا غرب وسیعه ترسناک نیست. اسمون کویر یه جوری پرستارست که اگر بخوای یکیشو بچینی نمیدونی کدومو انتخاب کنی اینقدر صافه که  احساس میکنی رو صحابی که هیچ رو کهکشان راه شیریم  میتونی سر بخوری.
همه جا سکوته. باد صورتو دستاتو خنک میکنه . واقعا جای دو سه تا بچه خالیه که این سکوت رو بشکنه اگر چه بچه ارامش ادم رو میگیره و به جاش تمام  اعضای بدن رو فعال میکنه. باید حواصت جمع باشه که براشون خطری پیش نیاد. لباس شستن و غذا درست کردن داره. بازی میخوان. کنکاش و کنجاوی میخوان. خیلی جاها مجبوری از خودت و استراحتت بگذری تا اونا رو ببری تا کشف و شهود کنن. بازی کنن. هیجان داشته باشن تا دنیای پیرامون خودشونو بشناسن. هوش میخواد که تشخیص بدی چه زمانی، چطوری، چی بگی. علم و سواد و اگاهی 
تربیتی میخواد که رفتار صحیح  باهاشون داشته باشی. خلاصه تمام وجود ادمو به کار میگیره. ولی در عوض حس زندگی رو فعال میکنه. دلم نمیخواد یه حیون مثل و سگ و گربه نگه دارم. بچه خوبیش اینه که حرف میزنه، حرف میفهمه، از ادم چیزی میخواد، دوست داره، بدش میاد، باهات مخالفه،موافقه. گاهی هم یه لیوان اب میده دستت. 
امشب صدای رادیو خرخر میکرد زدم شکوندمش. همین چند موج رادیوی گوشی کافیه.
سوسیم رو از روی گاز برمیدارم  خوشبختانه جونوری نیست که باهاش شریک بشم. امروز اسلحه ای که از سر مرز از یکی دلالای اسلحه و مشروب و مواد که سرشو تو ماشین به زور چپونده بود خریدم و کلی تمرین کردم تا بلاخره اولین تیرم خورد به هدف از خوشحالی بالا پایبن پریدم. 
دلم نیومد عقابی، مارمولکی یا یه خزنده‌ای هدف بگیرم.  اگر چه خطرناکن، نیش دارن، حمله میکنن  و البته گاهی هم  از ترس خودشون زودتر فرار میکنن...
اینو گرفتم اگر ادمی گرگی چیزی حمله کرد بزنمش که تا اخر عمر دردشو بکشه ولی نمیره. پس حالا حالا جا داره تمرین کنم.
تا شهر بعدی نمیدونم چقدر مونده و نمیدونم کجا قراره فردا برم. وقتی رسیدم به صد کیلیومتری شهر مثل همیشه رو گوگل نگاه میکنم و جاهای دیدنشی پیدا میکنم. عجله ای نیست 
الانم تا پلیس راه میرمو اونجا ماشین خاموش. خواب لالا... هیچ جا امن تر از پلیس راه برای خواب نیست ...
غذام تموم شد و اومدم تو کمپر و ولو شدم روی صندلی تخت خواب شو یکنفرم زیر تلویزیون و روشنش کردم. دلم ماهواره میخواد اما نیست. 
با کنترل ماشین ور رفتم روشن نشد یادم افتاد دارم دکمه ها رو اشتباه میزنم انگاری گیجم. اصلا یادم رفته وسایل بیرون رو جمع کنم.خوشبختانه خودش اتومات جمع شد و سرید تو ماشین خوبه همه چی اتوماته وگرنه کی حال و حوصله داشت اینا رو دستی جمع کنهنقشه گوگل رو دسکتاب پاشین تنظیم کردم و توقف روی پلیس راه ماشین راه افتار و تلویزیون روشن شر و یه فیلم مسخره ایرانی تا رسیدن میبینم



[ پنجشنبه 18 آبان 1402 ] [ 4:09 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]