آخرین ارسال های انجمن

عنوان مطلب تعداد پاسخ ها تعداد بازدید ها آخرین پست دهنده
عقرب روی ریل اندیمشک یا از این قطار خون می چکد 0 294 admin
در بغداد 0 186 admin
نوکاپ 0 196 admin

قشم قسمت اول

 

قشم

 

اسفند ماه ،مدت اقامت4روز

 

سلام به سرزمینه پر از شور و عشق و درود به همه هم وطنانم در بندر عباس و قشم و همه جزایر خلیج همیشه زیبای فارس

 

من همیشه از دریا می ترسیدم خیلی وقتا کابوس میدیدم که دارم تو کشتی یا توی در یا غرق میشم اما وقتی سوار قایق و لنچ  شدم روی اب از هیچی که نترسیدم که هیچ خیلی هم  ذوق داشتم چون میدیدم که تنها نیستیم و کلی قایق و کشتی دور و اطراف ما مشغول رفت و امد بودند  کلی هم به هم دست تکان می دادند وقتی که سوار قایق تفریحی بودیم به جای خلوتی رفتیم و با لباس های قریق نجات پریدیم وسط دریا برای اب بازی البته شنا بلد نبودیم و یه قایقی از راه رسید و از دور به قایق ران اشاره کرد که چیزی شده؟ و اون هم با علامت سر جواب داد نه

 

ما 28اسفند شب  از تهران حرکت کردیم البته دو روز جلوتر سه نفر از خانواده با یک ماشین حرکت کردند به سمت بندرعباس چون می دانستیم در این موقع از سال انجا بسیار شلوغ است و امکان گیر اوردن جا کم است انها 27م رفتند وبه محض ورود به  حاجی اباد بندر اباس یک اتاق ازیک مهمان پذیر را گرفته بودند وبعد از انهایعنی 28 ما رفتیم در شب جاده و اسمان بسیار زیباتر به نظر می رسد  چراغهای شهر ها از دور مانند ستاره ها می درخشند وجاده در سیاهی و تاریکی شب گم می شود و ستارگان اسمان به ستاره های زمین می چسبند ما ه و ستارگان به تمامی جلوه می کنند و اسمان وسعتش بی انتها می شود من سفر در شب را بیشتر دوست دارم  چون مجبور نیستیم برای صرف غذا و یا تفریح بایستیم زودتر به مقصد میرسیم به شرط اینکه هوا بد نباشد از تهران  تا  بندرعباس با اینکه ما یکسره رفتیم12 ساعت طول کشید

 

و روز 29 صبح ما هم به انها ملحق شدیم و چون خسته بودیم ان روز استراحت کردیم و  بعد از ظهررابه گردش در خود   شهر حاجی اباد اختصاص دادیم   حاجی اباد تقریبا یک ساعت و نیم از خود بندر فاصله دارد و نسبت به بندر در ان موقع سال هوای خنکی داشت و بخصوص که چندین بار هم باران بارید

 

 در نزدیکی حاجی اباد یک اب گرم وجود دارد که خود بومی ها از ان استفاده می کنند و توریستها به انجا نمی رفتند در شهر یک مسجد بزرگ و خوب وجود دارد که جلوی ان میوه فروشهایی وجو داشت  و بام حاجی اباد که در انجا یک اسیاب مصنوعی وجود داشت که پره های انرا چراغانی کرده بودند و جلوی انرا پله گذاری کرده بودند تا پایین کوه  و در دو طرف انرا چراغ زده بودند و فضای جلوی ان  نخلهای زیبا و وسایل بازی بچه ها وجود داشت وما غروب خورشید را انجا سپری کردیم هوای صاف و خنک فضای بازو کوههای اطراف و چراغهای شهر و نخلهای زیبای پایین ان که نماد جنوب هستند بوی ماهی و دریا که از همان فاصله هم به مشام میرسید حس خوبی را در ادم تداعی می کند و و یک خیابان که در ان همه جور مغازه ای وجود داشت برای خرید لباس مواد غذایی وطلا و همه جور بانکی درانجا بودو خیابان روبه روی ان هم مخصوص لوازم موبایل و گوشی بود البته قیمتها با توی بندر یکی بود ما هم لوازم شام را تهیه کردیم و به اتاقمان برگشتیم و قرار شد که فردا را به قشم بریم

 

ساعت 5 صبح از خواب بیدار شدیم وسایل صبحانه را که در شب قبل مامان نازنینم اماده کرده بود برداشتیم و راه افتادیم جاده حاجی اباد تا بندربرخلاف انتظارجاده نسبتا باریکی است درصورتیکه  به علت توریستی بودن منطقه بندرعباس و جزایران  جاده پرتردد وبسیار شلوغی  دراین موقع سال است اما با این حال به علت و جود کوهها در مسیر و نخلهای زیبا در طول راه و طبیعت زیبای ان اندازه  مسیر بهمان معلوم نشد چندین معدن اهن هم در مسیر وجود داشت که برای من جای سوال بود چرا اهن؟  در جایی که یک تلمبه اب بود نگه داشتیم تا صبحانه بخوریم در انجا یک قبرستان کوچک قرار داشت و چندین نفر هم برای زیارت مرده هایشان امده بودند و یک زیارت کوچک هم در انجا قرار داشت که روی دیوار ان نوشته شده بود امام زاده شاه پریان البته درش قفل بود  من خیلی برام جالب شد که چرا این اسم را دارد دو نفری رفتیم نزدیک واز چند نفر که در قبرستان بودند سوال کردیم اما کسی نمی دانست وشخصی گفت که باید از اهالی قدیمی و پیر  سوال کنید انها احتمالامیدانند چون این سالهاست که وجود دارد اما ما هر چی اطرافمان را نگاه کردیم فرد سالخورده ای ندیدیم  تا ازش سوال کنیم و صرف نظر کردیم  بعد از صرف صبحانه  ، راه افتادیم تا بلاخره جاده دو قسمت شد یکی به سمت بندر لنگه می رفت  برای مسافرانی که به کیش می خواهند بروند و جاده دیگر به سمت بندر عباس که ما در انجا کمی ایستادیم تا ماشین دیگر هم که کمی از ما عقب مانده بود بهمان برسد در انجا دو کودک را دیدم با که به قیافه یکی از انها می خورد که دختر باشد اما هر دو کچل کرده بودند با یک لباس سفید بلند به تنشان و پا برهنه به لب جاده بودند که احتمالا مال خانه های اطراف جاده بودند قیافه با مزه ای داشتند یکی از همراهانم تعجب کرده بود که چطوری این بچه ها پابرهنه توی این سنگها راه می روند ولی من  قبلا چنین صحنه ای را از نزدیک توی کرمان دیده بودم اصلا تعجب نکردم چون این بچه ها اینقدر پا برهنه را رفته اند که پوست کف پایشان کاملا ضخیم و محکم است البته ممکن است روی شیشه یا وسیله تیز بروند و ببرد که ان هم معمولا زود خوب می شود در انجا مغزه ای هم وجود داشت که یک کم تنقلات برای تو ماشین خریدیم تا بلاخره ماشین دوم هم به ما رسید انها هم از ماشین پیاده شدند و یکم استراحت کردند و با هم به راه خودبه سمت بندر عباس ادامه دادیم و بعد از رسیدن به بندر  پلیسهای راهنمایی رانندگی که به علت ایام عید در انجا بودند راحت ما را از غیر مسافر تشخیص دادند وما را با علامت دست به سمت پارکینگ راهنمایی کردند و بسیارهم خوش اخلاق  بودندما ماشینمان را در پارکینگ اسکله پارک کردیم البته برای رفتن به قشم چنیدن اسکله است اسکله مخصوص کشتی اسکله شهید رجایی و اسکله مخصوص لنچ اسکله شهید باهنر و اسکله مخصوص قایق های موتوری و اتوبوس دریایی که مردم بیشتر از همین اسکله شهید حقانی استفاده می کردند  ولی برای کسانی که می خواستند ماشین های خود را به قشم ببرند باید بلیط کشتی تهیه میکردند و در ساعت مورد نظر به اسکله مربوطه می رفتند که البته از همین تهران هم می شود بلیط را تهیه کرد خلاصه اینکه ما هم وارد اسکله شهید حقانی شدیم و بلیط اتوبوس دریایی تهیه کردیم  خیلی هم زود سوار شدیم اتوبوس شدیم ابتدا به همه نفری یک لباس قریق نجات دادند و اقای قایق ران راه افتاد در انروز دریا کمی موج داشت واتوبوس دریایی با سرعت از روی موجها می پرید   تقریبا  با اتوبوس دریایی از بندر تا قشم 30 دقیقه طول می کشد البته قایق های موتوری هم هستند اما چون امنیت اتوبوسها بیشتر بود ما سوار ان شدیم قایق های موتوری 15-20 دقیقه طول میکشند تا برسند با لنچ حدود2 ساعت و با کشتی  حدود3الی30/3طول می کشد

 

 و ما بعد از نیم ساعت روی دریا و امواج ان به اسکله شهید زاکری  قشم رسیدیم  به محض پیاده شدن در همان ورودی اسکله قشم سمت راست جایی برای اجاره ماشین  برای گردش داخل قشم وجود داشت و ما هم یک ماشین گرفتیم  ساعت بسته شدن اسکله را پرسیدیم تا بتوانیم به موقع برگردیم گفتند این اسکله در ساعت 4 بسته می شود و اگر کارتان طول کشید اسکله بهمن قشم تا ساعت 9الی10 باز است ودر انجا اتوبوس دریایی سنگین و یا لنج برای رفتن وجود دارد چون ما می خواستیم که شب را توی اتاق خودمان باشیم با اقای راننده طی کردیم که تا ساعت 4 ما رو به اسکله برگرداند و قرار شد که فقط چند تا از جاهای دیدنی  که وقت اجازه بده را ببینیم به اضافه بازار و در همانجا هم یک نقشه از کل قشم که تمام جاهای دینی در ان نوشته و هم علامت گذاری شده بود را دادند تا هر جا را که می خواهیم را ببرد اما چون نمی دانستیم چه جاهایی دیدنی تر است به خود اقای راننده سپردیم  وراه افتادیم راستی یادتان باشه کرم ضد افتاب حتما با خودتان ببرید چون افتاب بسیار سوزانی دارد ما دقیقا روز سال تحویل را مشغول گردش در قشم شدیم  اولین جایی که رفتیم نمایشگاه ابزیان زنده بود که البته ما داخل ا ن نشدیم چون وقت گیروبلیطی بود  بعد ازان به غارهای خربس و  قلعه پرتقالی ها رفتیم که غارهای خربس مال دوران مادها است و پرتقالی ها در زمان صفویه در انجا قلعه ای ساخته بودند که شاه عباس انها در جنگی انها را از انجا بیرون کرده بوده و الان تقریبا دیوارچین های ان مانده  است وروبه روی قلعه پرتغالی ها شتر گذاشته بودند و مانند شمال که اسب را کرایه می دهند در انجا هم شتر کرایه می دادند بعد از انجا به طرف جزیره هنگام حرکت کردیم  در مسیرمان  جزیره نازوجود داشت  که یک جزیره بسیار کوچک است که در فاصله کمی از ساحل قشم قرار دارد البته در هنگام روز این فاصله را می توان از توی اب با پای پیاده طی کرد اما در هنگام شب که اب دریا بالا می اید نمی شود پیاده به انجا رفت البته ما برای دیدن جزیره ناز از ماشین پیاده نشدیم  همینطور در مسیرمان از روستایی عبور کردیم  که محل سکونت سنی های مقیم قشم بود در انجا مسجدی وجود داشت که ان مسجد گنبد نداشت ودر ضمن یک گلدسته هم بیشتر نداشت بر عکس مساجد ما که بعضی هایشان 4 گلدسته دارد و بعد از ان به ساحل رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم برای اینکه راحتر باشیم وسایلمان را توی همان ماشین گذاشتیم که بارمان سبکتر باشد جزیره هنگام  که جزیره بزرگتری از جزیره ناز است  در نزدیکی  قشم قرار دارد ولی باید با قایق به انجا رفت در همین ساحل قشم محل تخم گذاری لاکپشتها است اما لاکپشتها در فصل خاصی تخم گذاری می کنند و معمولا هم در شب به دنیا می ایند فکر گرفتن لاکپشت به ذهنتان نرسد چون محیط حفاظت شده است و نمی گذارند که لاکپشت بگیرید در انجا قایق ها به مدت یک ساعت مسافران را روی اب و اطراف جزیره هنگام می گردانند ما هم یک قایق گرفتیم اقای رانند سفارش گکرد که با خودتون خوراکی بردارید که اگر دچار دریا زدگی شدید بتوانید بخورید واز انجا که من هم بچه حرف گوش کنی بودم سفارشش را گوش کردم و یک بیسکویت با خودم برداشتم و همه گی سوار قایق شدیم ولی فکر کنم حدود20 دقیقه از گشت زدن ما روی اب نگذشته بود که ما خسته شدیم چون دریا موج داشت و قایق روی اب پرش های تندی می کرد در نتیجه به اقای قایق ران گفتیم جایی بایستد اقای قایق ران گفت درهمین اطراف جزیره هنگام دلفین ها هستند که اگر هوا مساعد باشد می ایند و روی اب و بازی می کنند که شانس ما نبودند اقای قایق ران جایی کنار ساحل نگه داشت که در انجا شن های براق وجو داشت که در نوع خود بی نظیر بود شن هایی که ا زکف دریا توسط موجهای دریا به ساحل امده بودند و سیاه و براق بودند  ما چند تا قوطی از انها را پرکردیم والان من برای درست کردن وسایل تزینی از ان استفاده می کنم  در انجا تا دلتان بخواهد مرجانهایی دریایی است و دخترهایی انها را می فروشند و همینطور گوش ماهی های بزرگی که با گوش ماهی های دریای شمال فرق دارند این گوش ماهی ها بزرگتر و صورتی رنگ در شکلهای متنوع مانند مخروطی و غیره هستند در انجا خانمهایی غذاهای محلی درست کرده  و می فروشند و همینطورنیمه کپرهایی درست کرده اند که در انجا خانمها روی دست با  حنا طراحی می کنند که ما از بعضی از انها خرید کردیم  و یکی از ما روی دستش حنا گذاشت و کمی در انجا ماندیم و دوباره سوار قایق شدیم  مردهای ما خیلی دوست داشتند شنا کنند از اقای قایق ران خواستند  که ما را به جایی ببرد تا شنا کنیم خلاصه مارا به سمتی دیگر از ساحل مرجانی هنگام بود که هم خلوط و هم خیلی صاف و تمیز و زیبا بود کف دریا کاملا سیاه بود من حدس میزنم که کف دریا سنگهای سیاهی باشد که ذرات همان سنگها به ساحل رفته بود البته در این ساحل اصلا اثری از شن های سیاه براق نبود و به جای ان پر بود از مرجان و صدف های زیبا و رنگارنگ که همینطوری روی ساحل پراکنده بود هنوز بعضی از انها به نظر زنده می رسیدند و تازه از دریا بیرون افتاده بودند  حتی چندین خرچنگ زنده خشکل هم در ساحل بود که اقای قایق ران یکی دوتا از انها را با دست گرفت و از نزدیک نشان داد پوستش کاملا براق و رنگی بود هیچ وقت فکر نمی کردم که خرچنگ از نزدیک زیبا باشد اما جرات نکردیم با دست بگیریمشان  تا دلتان بخواهد صدف ومرجان جمع کردیم که البته بعدا بعضی از مرجانها  بو کرده بودند و انداختیم دور فقط انهایی که از اول خشک بودند و از دریا فاصله زیادی داشتند خوب مانده بودند و انها را نگه داشتیم و با خود به تهران اوردیم  صدفها همه شان خوب بودند ما مشغول پیدا کردن صدف شدیم و کسانی هم که اهل شنا بودند از فرصت استفاده کردند و یک دل سیری شنا کردند و بعد دوباره با خرت و پرت هامون سوار قایق شدیم و یکی از مردها پیشنهاد داد که به جایی که عمق بیشتری دارد برود تا بتواند در دریا انواع شیرجه که من اسمشان را بلد نیستم بزنند و ان هم همین کار را کرد در جایی روی اب نگه داشت و انها هم با لباس غریق نجاتشان چندین شیرجه زدند و کلی هم انجا شنا کردند همین موقع یک قایق دیگر که از فاصله دوری از ما رد می شد علامت داد ایا اتفاقی افتاده که قایق ران هم با سر تکان داد نه ، بلاخره  ساعتمان تمام شد و به تلفن همراهش زنگ زدند و دیگر صبر نکرد و برگشتیم و قتی به ساحل رسیدیم اقای رانند تعجب کرده بود که چطور اینقدر طول کشید با خودش فکر می کرده و ما روی اب حالمان بد می شود و دچار دریا زدگی می شویم اما اینطور نشد هوا خنک و خوب بود اما با تکانهای شدید قایق ، بدنمان شدیدن کوفته شده بود ولی کلی خوش گذشت  و بعد از انجا به  ستاره افتاده رفتیم انجا شبیه سخره های ماسه ای است که  در طی زمان که دریا عقب نشینی کرده از دریا بیرون امده اند  چند تا پسر هم انجا نشسته بودند و عکسهای را از همه  جاها ی مختلف قشم می فروختند اقای راننده کمی تبلیغ از عکسها ی انها کرد اما من چون خودم کلی عکس انداخته بودم از انها نخریدم ولی بعدها پشیمون شدم چون چهره سیاه افتاب سوخته ان بچه ها را که زیر افتاب نشسته بودند و عکس می فرختند صد در صد از دلخوشی و یا ثروت زیادشان نبود و من می توانستم با خریدم به انها کمکی کرده باشم اما ان موقع اصلا به فکرم نرسید به هر حال  بعد از گشت و گذار در بین های سخره  ها دیگر سر ظهر شده بود و دلمان هم از گشنگی داشت ضعف می رفت اقای راننده گفت هنوز جنگلهای حرا مانده که خیلی هم قشنگ است اما ماهم گرسنمون بود و بازارهم مانده بود که می خواستیم بریم  گفتیم ما را به بازار ببرد ما چون وسایل برقی مد نظرمان بود گفت بهتره برای وسایل برقی به بازار قدیم برویم و ما هم قبول کردیم و سوار ماشین شدیم تو راه پارک زیتون را دیدم که چسبیده به ساحل بود و کلی چتر های بزرگ در انجازده بودند برای استراحت و اتراق و خیلی از مردم هم در انجا چادر زده بودند  وارد شهر که شدیم نزدیکای سال تحویل بود شانس ما عده ای از اهالی بومی انجا که اکثرا مسن بودند و به گفته رانند سنی هم بودنند در خیابان مراسم خاص سال نوخودشان  را انجام میدادند دو دسته روبه روی هم قرار گرفته بودند با طبل و هر کدام چوب دستی دستشان بود یکبار چیزی را یک دسته می خواندند و بعد دسته روبه رو جواب می دادند البته ما زبانشان را متوجه نشدیم به بازار رسیدیم اقای رانند ه پیشنهاد کرد ما را به یکی از بهترین رستورانهای انجا برای صرف غذای دریای و محلی ببرد اما چون وقت کافی نداشتیم موافقت نکردیم و دم بازار خداحافظی کردیم و پیاده شدیم  مردم انجا به نظرم بسیار مردمان خوب ساده و نجیبی ودر عین حال خونگرم و مهربانی بودند  خودشان می گفتند دلشان نمی خواهد از انجا که می رویم خاطره بدی در ذهن ما باشد و یا بگوییم که فلان بدی را داشتند و انصافا هم که در این کار حداقل برای ما موفق بودند و این بزرگترین تجربه ای بود که از این سفر یاد گرفتم که سعی کنم تا جایی که می شود در ذهن دیگران خاطره های خوش بگذارم که هنگام جدایی با خاطره ای خوش تا اخر عمراز ما یاد کنند این جمله ها را خیلی شنیده بودم که می گفتند هر جا که می روی سعی کن رد پایی از خودت به جا بگذاری  یا بهترین راه برای ماندگاری در ذهن دیگران  ماندن است ویا کاری کنید که دیگران همیشه از شما به نیکی یاد کنند و  امثال این جملات ولی به نظر من بهترین همان است که در ذهن دیگران خاطره ای خوش بسازی و دل دیگران را شاد کنی

 

خلاصه بگذریم

 

 ما نزدیک بازار کبابی پیدا کردیم و ناهار را انجا خوردیم و بعد از ان به بازار رفتیم و همه از هم جدا شدیم چون با این وقت کمی که داشتیم نمی شد همه با هم دنبال سلیقه تک تکمان برویم بنابراین جدا شدیم تا ساعت 4 هر کسی هر جا خریدی دارد انجام دهد و بعد با موبایل هم را پیدا کنیم  

 

 البته این را هم بگم که پاساژستاره هم در همان نزدیکی بود که خیلی شنیده بودم جنساش ارزانتره و همینطور بازار درگهان که جزو بازار قدیمی و بومی انجا است و می گویند بسیار ارزانتر از جاهای دیگر است که  ما نرفتیم وهمینطور  مشغول خرید بودیم که سال تحویل شد  و فک و فامیل  زنگ زدند تا سال نو را تبریک بگویند من با اینکه سفره هفت سینی انجا نداشتیم همین را به فال نیک گرفتم و برام  جالب بودکه موقع سال نو مشغول خرید بودیم من همیشه این موقع ها خیلی حساس می شم که اولین کسی که اس اس ام اسی تبریک می ده چه کسی است که یکی از دوستام بود

 

همه خریدهایشان را کردند و ساعت 4 بعد ازظهر همدیگر را خبر کردیم که به اسکله روبه روی بازار یعنی همان جایی که پیاده شده بودیم برویم و خوشبختانه همه هم امدند ولی با اینکه ساعت 4 نگذشته بود قایق های موتوری و اتوبوسهای دریای جمع کرده بودند به علت طوفانی بودن هوا فقط انجا لنچ بود بلیط لنچ را خریدیم و شانس ما همان موقع سوارمی کرد و سوار شدیم البته به نفعمان هم شد چون با اون بار و بندیلی که داشتیم سخت بود سوار قایق یا اتوبوس دریای بشیم   ان هم برای خودش لذتی داشت فکر کنم نیم ساعت طول کشید تا لنچ پر شد و کم کم راه افتادیم اونایی که نشسته بودند که اصلا متوجه حرکت لنچ نمی شدند ولی ما جوانترها همه لبه های لنچ نشستیم چون همه جلوی لنچ  رفته بودیم متاسفانه طبقه بالاش که از همه بهتر بود پر شده بود و لی همان جلوی لنچ هم خیلی با حال بود چون قشنگ امواج و دریا را میدیدیم کم کم غروب شد و گردی خورشیدو سط اسمان کم رنگ می شد دیگه حتما می توانید تصور کنید که غروب خورشید وسط دریا چه حیرت انگیزو خیره کننده است کم کم هوا مه شد و دیگر چیزی از اسمان پیدا نبود بعضی ها ترس گرفته بودشان یاد تایتانیک افتاده بودنداما بعضی ها هم از اول که سوار شده بودند راحت رو صندلیشان خوابیده بودندو تا اخر هم بیدار نشدند ما  با اینکه خسته بودیم تمام مدت را  ایستادیم فقط بعضی وقتها جایمان را با کسانی که لبه لنچ نشسته بودند عوض می کردیم ما خیلی دوست داشتیم ساحل را از دور ببینیم  اما به علت مه بودن هوا اصلا ساحلی ندیدیم فقط فهمیدیم که رسیدم به بندر و کم کم لنچ را نگه داشتند و پیاده شدیم نمی دانم ساعت چند بود ولی چون اسکله لنچ ها با قایق ها به علت عمق اب دریا فرق می کرد  ما را به اسکله دیگری برده بودند و ما مجبور شدیم کمی انجا بمانیم و دو نفر رفتند از بندر ماشین ها را اوردند و سوار شدیم وبه حاجی اباد برگشتیم ما که در مسیر خوابیدیم اما مردها شب را به علت خستگی و تاریکی و تنگی جاده  کل مسیر تا حاجی ابادرا با سختی  رانندگی کردندو سفر قشم ما  هم به پایان رسید

 

  جاهای دیدنی قشم  را البته توی همان نقشه ای که توی قشم بهتان می دهند را نوشته اند اما من هم یکبار براتون مینویسم قشم 3 جاده دارد

 

 جاده جنوبی و ساحلی قشم که جاهای دینی ان عبارت است پارک  ساحلی زیتون، غارهای خربس، مجتمع تفریحی، ساحل طلایی(پلاژسیمین)،دره ستاره ها ،جزیره ناز،نخلستان امیر المومنین، محل تخمگذاری لاکپشت ها در روستای شیب دراز،جزیره مرجانی هنگام،روستای سلخ،بام قشم،غار نمکدان،سواحل لاجوردی قشم

 

جاده مرکزی که جاده دیدنی ان عبارتند از پارک ایران زمین،شهر درگهان،روستای گیاه داران،درخت انجیر معابد،دشت توریان،زیارتگاه پیر تم سنتی،سد خالصی،نهالستان قشم

 

جاده شمالی که جاهای دینی ان عبارتند از قلعه پرتقالی ها ،بازار قدیم،مراکز تجاری،مجتمع های سیاحتی،بوستان های تفریحی،حوضچه های تفریحی،گردشگری هامون،کارگاه لنچ سازی ،سواحل معماری کووهئی،روستای پی پشت، سد تاریخی پی پشت وبندر تاریخی  لافت ، جنگل دریایی و زیبای حراء،تنگه چاهکوه،دره بوخو در روستای چاهوغربی،گورستان انگلیسی ها در روستای باسعیدو،سواحل ماسه ای شمال جزیره قشم

 

(یک توضیح راجب به جنگلهای حرا بدهم  که بافت گیاهی ان کاملا متنوع است و با با درختان خود جنوب فرق دارد  این نوع پوشش گیاهی بیشتر افریقایی است ودر منطقه جنگل های حرائ تا  نیمه های درختان را اب دریا گرفته است و در شب تا سر درختان را اب می گیرد  در انجا مسافران را با قایق در میان درختان می گردانند و  پرندگان دریایی زیبایی هم در انجا وجود دارد که از مردم نمی ترسند و راحت بر روی اب در حال شنا هستند )

 

و مراکز خرید قشم عبارتند از بازار ستاره، بازار پردیس ،بازار فردوسی، بازار مرجان ،بازار قدیم، بازار صدف در درگهان، بازار نگین، بازار قدیم، بازار مروارید ،بازار زمرد

 

پارکها که در بعضی جاها ان می شود برای اقامت چادر زد عبارتند از پارک ساحلی،پارک زیتون،پارک شهر،پارک خانواده،پارک برکه بی بی،و مراکز تفریحی مانند باشگاه غواصی ،مجتمع ورزشی تختی ،شهر بازی ستاره،حوضچه هامون، مجتمع تفریحی ساحل طلایی،نمایشگاه ابزیان

 

دره پرتقالی ها

 

ستاره اوفتاده

 



[ جمعه 29 آبان 1394 ] [ 21:09 ] [ آناهیتا ]

[ نظرات (0) ]